آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
علی بازم کناره عکس بابا نشسته
درد و دلش با بابا ببین چقدر باصفاست
اسم خودش علی و اسم باباش مصطفاست
همون علی که قلبش یه تیکه از آهنه
اسم فامیل اونا احمدی روشنه
میگه ببین باباجون حال ماها عالیه
فقط توی خونمون جای شما خالیه
امروز توی مدرسه دوباره بیست گرفتم
آقا معلم زیرش نوشت که من فرشتم
حال مامان باباجون بگی نگی غمینه
غصه زیاد میخوره کارش فقط همینه
همیشه توی اتاق زل میزنه به عکست
همون عکسی که منم هستم کنار دستت
میگه با چشم گریون خوش به حالت مصطفی
نمی بینی که شده رهبر غریب و تنها
خوش به حالت که رفتی نموندی که ببینی
تو هم مثل بعضی ها دست به سینه بشینی
یه عده ای اومدند با یه کلید تدبیر
هسته ای ماها رو بستند با قفل و زنجیر
یه عده ای اومدن پا رو … گذاشتن
دست مریزاد به همه هیچ چیزی کم نذاشتن
هیچ چیزی کم نذاشتن هرچی که داشتیم دادن
معاهده ، راکتور ان پی تی رو هم دادن
اونچه که بود مصطفی حق مسلم ما
دادن به دست دشمن آدمای بی …
خوش به حالت مصطفی رفتی به عرش اعلا
ندیدی که هسته ای شد به کام دشمنا
خوش به حالت ندیدی با یه فوت و دوتا فن
آب سنگین اراک رو چطور دادن به دشمن
بابا، میگفتش مامان اگه آروم بشینیم
تعلیق هسته ای رو تا عمر داریم می بینیم
من نمی فهمم بابا معاهده ، ان پی تی
میگفت که تعلیق شده! بابا تعلیق یعنی چی؟؟!!
مامان میگفت که یعنی یه عده ای بی …
پا گذاشتن رو خون پاک همه شهیدا
اینو بدون عزیزم حقی که مال ماهاست
عصاره ی خونیه که از همه شهیداست
میراثی که باباتو دوستاش به جا گذاشتن
یه عده … به روشون پا گذاشتن
انتقاد از اونا هم یه جور بازی با مرگه
سرش بالای داره هرکی که اهل درده
هرکی که اهل درده باید ساکت بمونه
چشم و گوشو ببنده فقط آواز بخونه!!
مگه میشه باباجون ساکت و بی صدا موند؟؟!!!
یا منتظر اعجاز از طرف خدا موند؟؟!!
باید یه کاری کنیم اینجوری هم نمیشه
اینقده ساکت شدیم تیشه زدن به ریشه
به نقل از مبارز کلیپ[با تشکر از روح الله خادمی]