این روزها و به مناسبت فرارسیدن کریسمس و سال نو مسیحی، فضای اینترنت پر شده است از عکسهای بابانوئل... ما نیز برای سال نو شمسیمان نمادی داریم به نام حاجی فیروز...
این دو نماد و دو شخصیت، به طور طبیعی ما را وادار به مقایسهی آنها با هم میکند. راستی چرا بابانوئل دارای چهرهای سفید و زیبا، و شخصیتی غیبی و دست و دل باز است اما حاجی فیروز زشت و سیاه است و دلقک و گدا؟ چرا بابانوئل باید کادو بدهد و دل مردم را شاد کند و حاجی فیروز باید گدایی کند؟
در سابقهی باستانی حاجی فیروز چیزهای مختلفی گفتهاند که برای پرهیز از خستگی دوستان آن را ذیل مطلب میگذارم که اگر کسی مایل بود آن را بخواند؛ اما اینجا به دغدغهی خود میپردازم. به نظر من تمام این داستانها ساختگی باشد و مهمترین دلیل بر این مدعا اختلاف نظر در پیدایش آیین حاجی نوروز و واقعیت باستانی و سابقهی تاریخی آن است که بعضاً با هم تعارض هم دارند.اما بر فرض هم چنین نظریههایی درست باشد، باز جای این سوال هست که اسم ایرانیِ فیروز برای یک بردهی آفریقایی و نیز پیشوند حاجی برای یک آدم لوده و مبتذل یعنی چه؟ و باز هم بر فرض صحت این فرمایشها، کدام یک از مردم ما از این موضوع و این ریشهی باستانی آگاهی دارد؟ بدون تردید میتوان گفت تقریباً هیچکس؛ اما همهی همین مردم هر سال بابا نوئل را میبینند با آن اوصاف و حاجی فیروز را با این اوصاف... من میگویم صرف نظر از این داستانها و گاه تخیلات، مهم فرهنگی است که جا افتاده است و بعضیها هم نفهمیده از آن دفاع میکنند؛ یعنی نماد سال نو ایرانی، بردگی و سیاهی و دلقکی و گدایی شده است و نماد سال نو میلادی چهرهای محبوب، بخشنده و زیبا و در عین حال غیبی و دست نایافتنی. به عبارت دیگر نوئل، یک چهرهی بخشندهی معنوی و غیبی با عنوان بابا مطرح است و فیروز یک بردهی سیاه، لوده و گدا با عنوان حاجی.امروز در یک گروه اجتماعی پس از ذکر این مطلب نوشتم: آیا این پدیده، چیزی غیر از القاءات استعماری است و البته غفلت مردمی که از عقل و هوششان استفاده نکردهاند؟ پس به هوش باشیم که هم ملیت ایرانیمان را به سخره گرفتهاند و هم دینمان را...
یکی از دوستان پرسید: الان دقیقاً چه کسی این کار را کرده است؟ این دوستمان منتظر بود من بگویم آمریکا یا غرب، تا باز به توهم توطئه محکوم شوم، اما من پاسخ دادم: خودمان با بی درایتی و بی عقلی... یعنی آباء و اجدادمان این پدیدهی بی اصل و نسب را که نه نسبتی با دینمان دارد و نه با ملیتمان، برایمان به یادگار گذاشتهاند و ما هم تحت عنوان یک رسم قدیمی و یک سنت اساطیری، چشم بسته قبولش کردهایم و پیروی میکنیم.
اینکه قرآن کریم در مواضع و موارد متعدد، پیرویِ کورکورانه از سنتهای آبائی و اجدادی را نفی میکند و آن را موجب گمراهی میداند مربوط به همین جاهاست. بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ؛ یعنی ما پدرانمان را بر این راه و روش یافتهایم و حتماً با پیروی از آنان هدایت میشویم و راه مییابیم.
در سورهی بقره، آیهی 170 میفرماید: وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ
یعنی: و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید؛ مىگویند: نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروى مىکنیم. آیا اگر پدرانشان چیزى را درک نمىکرده و به راه صواب نمىرفتهاند ـ باز هم درخور پیروى هستند؟ ـ.
پ ن: دخالت عوامل بیگانه در تحقیر و تحمیق ملتهای جهان سوم، چه الان و چه در گذشته، قابل انکار نیست.
در بارهی علت و سابقهی پیدایش پدیدهی حاجی فیروز چیزهایی گفتهاند. مثلا اینکه در ایران باستان و زمان برده داری، کسانی که استطاعت مالی خوبی داشتند، یک روز قبل از عید نوروز بعضی از برده ها را آزاد میکردند. آن بردهها که اکثراً آفریقایی بوده و چهرهای سیاه داشتند، پس از آزادی و از روی شادی در خیابانها میرقصیدند و شادمانی میکردند و به نشانهی آزادی و شادی لباس قرمز میپوشیدند. مردمان مهربان ما از سر دلسوزی برای اینکه بردهی آزاد شده مالی داشته باشد تا بدون نیاز به دیگران به کشورش برود و کسب و کار و زندگیای برای خود تهیه کند، مالی به آنها میبخشیدند.
آنگاه طرفداران این نظریه میگویند: ایران مال فراوان دارد و احتیاجی به فرد خیالی که برایمان کادو بیاورد ندارد. و اضافه میکنند که قدر خود و سرزمین خود را بدانید و با دانستن تاریخچهی سرزمینتان سربلند و پیروز باشید. عدهای نیز سابقهی تاریخی آن را به ایران باستان و ازدواج خدایان برمیگردانند و ریشهی آن را در جشنهای سیاوش دانسته و چهرهی سیاهش را برگشتن از سرزمین مردگان و لباس سرخش را نشانی از سرخی خون سیاوش میداند. و عدهای دیگر گفتهاند که حاجی فیروز ما نیمی از سال با لباس قرمز و در حال نواختن دایره و دنبک به دنیای زیرزمین میرود تا همسرش را برگرداند و این به معنای آغاز دوبارهی باروری در زمین است. نظریهی دیگری بر آن است که حاجی فیروز در فرهنگ باستانی ما کسی بود که در آتشکده، نگهبان آتش بود و نمیگذاشت خاموش شود. روی سیاه او به خاطر دود ناشی از آتش بوده است و نه چیز دیگری. او با عجله پیشتر از همه به کوچه وخیا بان میآمد و رسیدن بهار را نوید میداد. مردم هم به خاطر این خبر خوش به او مژدگانی میدادند. بنابراین او گدایی نمیکند و تنها مژدگانی مردم را دریافت میکند. قرمزی لباسها هم از آن روست که در فرهنگ میترایسم نگهبان آتش لباسی قرمز داشت.