رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات هفته گذشته خود به مسئلهای اشاره کردند که سبب تحلیلهای گوناگونی، چه در عرصه مطبوعات داخلی و چه در عرصه رسانههای بینالمللی شد و زمینهای را برای مطرح شدن یک بحث قدیمی در فضای تحلیلی کارشناسان و صاحب نظران فراهم کرد. حضرت آیت الله خامنهای در بیانات خود در جمع مداحان اهل بیت با اشاره به سوابق ناخوشایند امریکا نزد ملت ایران فرمودند: مذاکرات درخصوص موضوع هستهای یک تجربه است. اگر طرف مقابل از کج تابیهای خود دست بردارد، این تجربه را میتوان در مسائل دیگر ادامه داد اما اگر طرف مقابل به کج تابیهای خود ادامه دهد، تجربه قبلی ما در بیاعتمادی به امریکا تقویت خواهد شد. این سخنان صرف نظر از اینکه میتواند راهی را در مقابل امریکا برای عمل به تعهدات هستهای خود و ادامه همکاری در سایر پروندههای مرتبط با حوزههای تحت نفوذ ایران باز کند، اما در کنار این اشارهای به یک تجربه قدیمی ملت ایران در رابطه با این کشور دارد و آن هم عهد شکنیهایی که مرتبا در موارد گوناگون از سوی امریکاییها رخ داده است و همین مسئله بیاعتمادی ایرانیان را به وعدههای امریکا تشدید خواهد کرد. صرف نظر از این تجربه مستقیم ملت ایران از خلف وعده مقامات امریکاییها به کودتای امریکایی در 28 مرداد ماه سال 1332 باز میگردد، اما پس از انقلاب اسلامی و به رغم اینکه بارها و بارها به پیشنهاد امریکاییها و با حسن نیت ایران تفاهماتی انجام شد، با این حال همواره این طرف مقابل بوده است که از عمل به تعهدات مسلم خود سرباز میزند. این نوشتار نگاهی کوتاه به همین عهد شکنیها دارد که سابقهای نامطلوب از امریکا را در ذهن ایرانیها حک کرده است.
سلاحهایی که به ایران نرسید صرف نظر از تصرف سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و مذاکرات الجزایر که در نهایت به آزادی دیپلماتهای امریکایی و آزادی بخشی از اموال بلوکه شده ایران در بانکهای امریکایی انجامید، قضیه مک فارلین دومین ارتباطی است که با واسطه بین ایران و امریکا برقرار میشود. قضیه مک فارلین که عملاً میتوان آن را یک معامله عنوان کرد، مجموعهای از معاملات و البته گفت وگوهای پنهانی بود که توسط رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رونالد ریگان رئیسجمهور امریکا ساماندهی شده بود و اهداف مختلفی را دنبال میکرد. در گزارش کمیسیون تاور در این باره برقراری ارتباط ارتباط با جانشینان بالقوه حضرت امام(ره) مهمترین هدف این ماجرا ذکر شده بود، اما در نهایت این گفت و گوها به یک معامله تسلیحاتی بین ایران و امریکا برای تأمین هزینه شورشیان کنترا در خاک السالوادور تقلیل یافت. در نهایت مقامات جمهوری اسلامی با حسن نیت تمام پیشنهاد امریکاییها در زمینه معامله تسلیحاتی را پذیرا شدند، اما در ادامه خلف وعدههای امریکاییها نیز آغاز شد. مهمترین مسئلهای که برای ایرانیها در این معامله اهمیت داشت، تحویل به موقع تسلیحات امریکایی به ایران بود، اما نه تنها مقامات امریکایی در این باره علاقه کمتری نشان میدادند بلکه برقراری رابطه مستقیم سیاسی را برای برخی مذاکرات ترجیح میدهند. در نهایت با سفر ناموفق مک فارلین به تهران فروش تسلیحات به ایران قطع شد و برخی هزینههای پرداخت شده توسط ایران بیپاسخ باقی ماند. در نهایت با افشای کمک امریکاییها به کنتراها جنجال عظیمی به وجود آمد که تا استعفای رونالد یگان رئیسجمهور ایالات متحده امریکا هم پیش رفت و در ایران هم با تدبیر حضرت امام (ره) این ماجرا تبدیل به ماجرایی برای رسواسازی بیشتر امریکاییها شد.
آزادیهای بیپاسخ شاید کمتر کسی بداند که امریکاییها اواخر دهه 80 میلادی تا یک قدمی ارتباط با ایران پیش آمدند و با وجود تعهدات وسیع برای برقراری ارتباط باز هم به سمت تحریم و تهدید نظامی پیش رفتند. سرچشمه این برقراری ارتباط نیز به آنجا باز میگشت که به دلیل شرایط جنگی در کشور لبنان برخی از امریکاییها از سوی گروههای مسلح لبنانی به گروگان گرفته شده بودند و دستگاههای اطلاعاتی امریکا عملاً در تلاش برای آزادی آنان تقریبا ناموفق مانده بودند. در این میان امریکاییها دست نیاز به سوی ایران دراز کردند و خواستار همکاری برای عادیسازی روابط بین دو کشور شدند. تحلیل امریکاییها در این میان این بود که پایان جنگ و اقتصاد آسیب دیده ایران فرصت مناسبی است تا با اعطای برخی امتیازات اقتصادی زمینه برای استفاده از نفوذ منطقهای ایران فراهم شود. سرپل برقراری چنین روابطی نیز تلاش برای آزادسازی گروگانهای امریکایی تعریف شده بود تا زمینه برای سایر اقدامات از سوی دو طرف فراهم شود. در این میان ایران با حسن نیت تلاش برای آزادی گروگانهای امریکایی آغاز شد و در پی آن تمام گروگانهای امریکایی از بند گروههای لبنانی با وساطت ایران آزاد شدند. در این میان بلافاصله پس از آزادی آخرین گروگانهای امریکایی بلافاصله لحن مقامات امریکایی به تندی گرایش پیدا کرد و ایران متهم به انجام عملیاتهای تروریستی در سطح منطقه شد. بعدها گرت پورتر در کتاب خود با عنوان بحران ساختگی به این مسئله اشاره کرد که امریکا در آن زمان به دنبال دشمنی خیالی برای جایگزینی با اتحاد شوروی بود و در این میان ایران گزینهای وسوسهانگیز برای تحقق این دشمنخیالی بود. رابرت گیتس که در آن زمان مشاور امنیت ملی امریکا بود، با فشار به تحلیلگران سیا فضایی را فراهم کرد تا ایران به عنوان یک تهدید به شورای امنیت ملی امریکا معرفی شود. در نهایت ایران پاسخ درخوری را از این همکاری دریافت نکرد و فشار بر ایران بعدها با تصویب قانون داماتو و جلوگیری از سرمایهگذاری نفتی ایران ادامه پیدا کرد و آزادی گروگانهای امریکایی نیز پاسخی دریافت نکرد.
در محور شرارت امریکاییها بدعهدی دیگری دارند که شاید در ذهن ایرانیها بسیار زندهتر از سایر موارد و آن هم قرار دادن ایرانیها در محور شرارت از سوی جورج بوش پسر رئیسجمهور سابق امریکا باشد. پس از حادثه یازدهم سپتامبر افغانستان و حکومت طالبان اولین کشوری بود که مورد تهاجم امریکاییها قرار گرفت. در آن زمان ایران و پاکستان به عنوان دو کشوری که نقش حیاتی در این کشور ایفا میکردند، مد نظر امریکا قرار گرفتند. با وجودی که ایرانیها خاطره ناخوشایندی از تجربیات قبلی خود داشتند، اما با هم به همکاری در این باره با امریکایی پرداختند. سقوط دولت طالبان، همکاری ائتلاف شمال با امریکاییها برای تصرف کابل و همچنین تشکیل دولت قانونی در افغانستان تنها و تنها با همکاری ایران و امریکاییها ممکن شد، اما باز ایرانیها بلافاصله پاسخی عجیب از امریکاییها دریافت کردند. جورج بوش در سخنرانی خود در کنگره امریکا ایران، عراق و کره شمالی را محور شرارت برای تمام دنیا خواند. این سخنان چیزی بیش از یک توهین تمام عیار به ایرانیها بود و پس از همکاری وسیع با افغانستان یک تودهنی بزرگ برای هر خوش بین به امریکا محسوب میشد. پس از آن نیز امریکا با حمله به عراق به محاصره نظامی ایران پرداخت و همچنین در بحث هستهای به کارزار بینالمللی تمام عیار علیه ایران اقدام کرد. تمام این اتفاقات به نهادینه شدن بدبینی علیه امریکا در نزدیک ایرانیان کمک وافری کرد.
انتخاب با امریکاییهاست!!!! مذاکرات هستهای بین ایران و کشورهای 1+5 به خصوص امریکاییها کارزار دیگری است تا به ایران ثابت شود که میتوان روی مذاکره با امریکاییها و موافقنامههای احتمالی حساب کرد. در این میان هرگونه بدقولی امریکاییها به این مسئله منجر میشود که بار دیگر غیر قابل اعتماد بودن مقامات امریکایی به ایران ثابت شود و این به عهده مقامات امریکایی است تا بتوانند کدام راه را انتخاب کنند.