احمد عبداللهزاده منهه نویسنده، محقق، مترجم و کارشناس نهجالبلاغه از دیار مشهدالرضاست. وی که به عنوان روزنامهنگار سالها در این عرصه قلمزده سهم بسزایی در ترجمه آثار مربوط به تازه مسلمانان و معرفی آنها به جامعه را داراست. از آثار این خادم حرم امام رضا میتوان به کتاب «و خدا ما را خواند» اثری درباره تازه مسلمانان، «سلمانهای غیرفارسی» مجموعهای از مصاحبهها با تازه مسلمانان، «حجرهای برای گانگستر» ژسرگذشت تازهمسلمانی امریکایی، «اسلام در کتابمقدس» کتابی درفضای گفتوگوی ادیان به قلم دکتر«توماس مکاِلوِین» کشیش شیعهشده امریکایی، «بالاخره باحجاب میشوم» مجموعه مصاحبهها و نوشتارهایی درباره حجاب که بسیاری از آنها را تازه مسلمانان نوشتهاند و «دنیای کوچک، امام بزرگ» مجموعه مصاحبههای او با زائران خارجی امام رضا(ع) و روایت خاطرات آنان از زیارت اشاره کرد.همچنین دو مجموعه هم درباره عاشورا و ماه رمضان از نگاه تازه مسلمانان و غیرمسلمانان. وی کتاب «عقاید شیعه در کتابمقدس»، اثر دیگری از دکتر توماس مکالوین را نیز در دست ترجمه دارد. فرصتی دست داد تا با این جوان متعهد و پرکار مشهدی درباره کتاب« و خداوند ما را خواند» گپوگفتی داشته باشیم.
چه شد که تصمیم گرفتید کتاب «و خدا ما راخواند» را ترجمه کنید؟
من بیش از 10 سال است که به حوزه تازه مسلمانان علاقهمند شده و بهطورتخصصی در این زمینه کار میکنم ولی درباره این کتاب باید بگویم که آن را کاملاً اتفاقی در یکی از کتابخانههای مشهد دیدم و با اجازه مؤلف، ترجمه آن را شروع کردم. البته عنوان انگلیسی کتاب«Converts to Islam» (تازه مسلمانان) است.
چقدر با نویسنده کتاب آشنا هستید؟ آیا از نزدیک با او ملاقاتی هم داشتهاید؟
مؤلف کتاب- خانم «زینب ترنر» - اولین تازهمسلمانی است که با او آشنا شدم و مصاحبه کردم. ایشان سایتی با نام تازه مسلمانان (convertstoislam. com) راهاندازی کرده است. 12سال پیش در پی جستوجوی مطلبی به زبان انگلیسی درباره حضرت فاطمه به این سایت رسیدم. پس از آن ارتباطم را با زینب ترنر ادامه دادم. ابتدای کار پل ارتباطی من با سایر تازه مسلمانان بود. البته خودشان را از نزدیک ندیدهام، ولی همسرشان را که برای زیارت به مشهد آمده بود، ملاقات کردم.
در کشور افراد زیادی داریم که با وجود این همه فعالیت فرهنگی در مباحث دینی- مذهبی سست هستند و زود تحتتأثیر هجوم غرب قرار میگیرند. به نظر شما چه اتفاقی میافتد که افرادی مثل زینب ترنر با وجود هجمه تبلیغاتی و ضعف شدید فرهنگی و تبلیغی شیعه در غرب همچنان بر سر اعتقاد خود ماندهاند و از خیلی از ما مصممترند؟
هر کس چیزی را بهسختی به دست آورد، در حفظ آن هم بیشتر تلاش میکند. ما این دین و اعتقاد ناب را راحت به دست آوردهایم برای همین قدرش را نمیدانیم، ولی افرادی مانند زینب ترنر برای رسیدن به حقیقت و متقاعد کردن خودشان سختیهای روحی و پیامدهای زیادی را تحمل کردهاند، بنابراین قدرش را میدانند. البته در جوامع مسلمان هم باید فعالیتهای دینی و فرهنگی آسیبشناسی و بهروزرسانی شود تا شاهد تأثیرگذاری هر چه بیشتر باشیم.
کتاب شما جزء معدود آثاری است که در زمینه تازه مسلمانان منتشر شده و به بیان نحوه مسلمان شدن آنها میپردازد، بازخوردها را چگونه دیدید؟
این کتاب تاکنون فقط یک نوبت و در هزار نسخه چاپ شده و خداراشکر بدون هیچگونه تبلیغاتی مورد استقبال قرار گرفته است. خوانندگان زیادی نظر مثبتشان را درباره کتاب اعلام کردهاند تا آنجا که اطلاع دارم کتاب بین اعضای خانواده و دوستان خوانندگان دستبهدست شده است.
خاطره خاصی هم در اینباره دارید؟
بله. مدت کوتاهی پس از انتشار کتاب، خانم ترنر به من اطلاع داد که خانم جوانی از اصفهان به او ایمیل زده و بابت کتاب از او تشکر کرده است. او گفته بود که برای زیارت به مشهد آمده و کتاب را از یکی از کتابفروشیهای دور حرم خریده است و از خواندن کتاب تحتتأثیر قرارگرفته و مصمم شده باحجاب شود.
شما با تازه مسلمانان زیادی ارتباط مستقیم داشتهاید. تأثیرگذارترین سرنوشت یا فرد از این افراد را کدام میدانید و چرا؟
سرگذشت هر یک از تازه مسلمانان در نوع خود بینظیر است، ولی برای خودم سرگذشت «شفا مصطفی» خواهر تازه مسلمانان استرالیایی، خیلی جالب و تأثیرگذار بوده است. در مشهد با ایشان دیدار کردم. در رشته الهیات تطبیقی درس خوانده و با تلاشی خستگیناپذیر پس از پیگیری نشانههای حقانیت پیامبر در کتاب مقدس، سرانجام به اسلام و پس از مدتی به تشیع میرسد. جالب اینکه شفا هماکنون با بیش از 70 سال سن، همچنان از طریق سخنرانی، روزنامهنگاری و... با شور و انرژی فراوان به تبلیغ اسلام در استرالیا مشغول است.
به نظر شما نوشتن درباره تازه مسلمانان یا ترجمه آثاری از این دست چقدر لازم است و چطور میتوان زیبایی اسلام را به نسل کنونی شناساند؟
آثاری از این دست، اگر هیچ فایده دیگری هم نداشته باشند، حداقل جذاب و خواندنی هستند. چنین نوشتههایی با یک تیر چند نشان میزنند. اول اینکه ما را از دریچه دیگری با حقایق و آموزههایی درباره دینمان روبهرو میکنند که در زندگی روزمرهمان حضور دارند، ولی به هر دلیلی از آنها غافل شدهایم. دوم، لایههای مهم ولی پنهان مانده اسلام را برایمان آشکار میکنند. مثلاً برای ما مسلمانان شناسنامهای «توحید» مسئلهای ساده و پیش پاافتاده است، ولی میبینیم که بسیاری از مسیحیان بهخاطر همین توحید به اسلام روی میآورند. نکته دیگر اینکه خواننده در سرگذشت تازه مسلمانان نوعی صداقت و صراحت خاص حس میکند که تأثیرگذار است. پرداختن به موضوع تازه مسلمانان ظرافتهایی هم دارد که باید به آنها توجه کرد. مثلاً تازه مسلمانان هم مثل خود ما ممکن است برداشتهای نادرست یا ناقصی از اسلام داشته باشند که هنگام مطالعه سرگذشت و گفتههای آنان باید این نکته را در نظر داشت.
وهابیها در این زمینه چه کارهایی انجام دادهاند؟
متأسفانه وهابیها تازه مسلمانان را بهسرعت میقاپند و به نفع خود مصادره میکنند. بسیاری از مساجد، مراکز یا سایتهایی که حقجویان در دنیای غرب سراغشان میروند، مستقیم یا غیرمستقیم سر در آخور عربستان دارند. به همین دلیل است که بسیاری از تازه مسلمانان، به اعتراف خودشان، اسلام را مساوی عربستان و وهابیت میدانند. جا دارد اینجا گله «مرضیه تیلور» تازهمسلمان انگلیسی را بازگو کنم که از شیعیان خواسته بود منتظر ننشینند تا کسی سراغ آنها برود. این خواهر گفته بود وهابیها در انگلیس جلوی رهگذران را میگیرند و به آنها کتابها و جزوههایی در تبلیغ عقاید خودشان میدهند.
شما بهعنوان یک نویسنده، محقق، روزنامهنگار و یک فرد دغدغهمند در این زمینه، در رابطه با
نهادهای مسئول درباره این افراد و فعالیتهایشان پیشنهادها یا انتقاداتی دارید؟ به نظر شما
مهمترین ضعف و قوت این نهادها چیست؟
اولین و مهمترین پیشنهاد من این است که پدیدهای به نام «تازه مسلمانان» را به رسمیت بشناسند و جدی بگیرند. به نظر من مهمترین ضعف نهادهای مربوط همین است که دید درست و جامعی به این پدیده ندارند. یعنی نمیدانند که تازه مسلمانان اولاً: چه چالشهایی در راه رسیدن به اسلام دارند. ثانیاً: پس از مسلمان شدن چه مشکلات و نیازهایی دارند. ثالثاً: چگونه میتوان از ظرفیت آنان در تبلیغ دین استفاده کرد. رابعاً: ظرافتها و حساسیتهای کار درباره آنها چیست؟ مهمترین قوت این دستگاهها هم در امکانات مالی و اجراییشان است که بهجا خرج نمیشود.
به عنوان خادم امام رضا(ع) که هر هفته یک روز در حرم مطهر خدمت میکنید مهمترین دغدغه تازه مسلمانان در حرم مطهر رضوی چیست؟
خود فضای حرم در درجه اول بسیار تأثیرگذار است که بسیاری از کمکاریهای ما را جبران میکند. ولی تازه مسلمانان، مانند دیگر زائران خارجی، توقع دارند از این فضای معنوی استفاده معرفتی بیشتری ببرند. به نظر میرسد با وجود همه تلاشها، هنوز در این زمینه کار کارشناسی انجام نشده است.
خاطره خاصی از خادمی امام رضا دارید؟
خاطره که زیاد است و مجموعهای از آنها را بهزودی در کتابی منتشر خواهم کرد اما گاهی دوستان تازهمسلمان از من میخواهند که برایشان در حرم دعا کنم. من هم وقتی به حرم مشرف میشوم، به همان زبان انگلیسی حاجتشان را با امام رضا(ع) در میان میگذارم و جالب اینجاست که با وجود سختی بیان احساس به زبانی بیگانه، باز هم همان حس زیارت و معنویت به من دست میدهد. معمولاً سعی میکنم در پایان خدمت هفتگی، از طرف خواهران و برادران تازهمسلمان، با ذکر نام، سلامی به آقا بدهم.
مگر بحث تازه مسلمانان در کشور متولی ندارد که شما آثارتان را به حراج گذاشتهاید؟
بابت پدید آوردن این آثار از کسی طلبکار نیستم. ماجرای حراج این کتابها در شبکههای اجتماعی، از سر فشار اقتصادی بود که به من وارد شده بود و البته هنوز هم دست از سرم برنداشته است! این اقدام که با عنوان «چوب حراج به سرمایه فرهنگی» صورت گرفت، در واقع نوعی «خودکشی فرهنگی» به شمار میآمد. در آن حراجی گفته بودم که چاپ مناسب یا نامناسب و خوانده شدن یا نشدن این کتابها دیگر برایم مهم نیست و این یعنی خودکشی فرهنگی. در واقع، این حراجی فریاد اعتراضی بود به این معضل که چرا در کشور ما فرهنگ و اقتصاد میانه خوبی با هم ندارند.
آیا انجمنها و مجموعههای غیر دولتی در زمینه تازه مسلمانان فعالیتی در ایران دارند؟
بله. «انجمن اسلامی شهید ادورادو آنیلی» در اصفهان هست که در سراسر کشور با برگزاری نمایشگاه و عرضه محصولات مرتبط فعالیت میکند و سایت «رهیافته»
(rahyafte. com) هم از فعالیتهای این انجمن است. گروه «با مؤمنان» هم در زمینه مستندسازی درباره تازه مسلمانان فعالیت میکند و سایتی به همین نام (withbelievers. net) راهاندازی کرده است. این دو مجموعه و افراد و مجموعههای مشابه دست تنها و بدون اتکا به نهاد خاصی فعالیت میکنند و در حد خودشان پرمخاطب و تأثیرگذار هستند.
نویسنده : معصومه طاهری
بازار شایعه و دروغپردازی در ایران گرم است؛ بازاری که شبکههای مجازی به آن رونق دادهاند و هر از گاهی مردم زودباور را با خودشان همراه و گاهی هم گمراه میکنند. «حاج قاسم سلیمانی» مرد محبوب خط مقدم دفاع از ایران هم سوژه این شایعهپردازیها شده است. این بازار شایعه از محبوبیت سردار حاج قاسم سلیمانی نزد مردم سوءاستفاده کرده و پیام جعلی او را به پادشاه و ولیعهدان عربستان سعودی رسانده است.
«ایرانی زود share کن. پیام ژنرال سلیمان به [. . . ] عرب. فوری. . خبری که هیچکس ازش خبر نداره. قسمتی از پیام دیشب سردار ایران قاسم سلیمانی در پاسخ به بیحرمتی پادشاه و ولیعهدان عربستان مبنی بر اینکه ایرانیان را غلام عرب خواندند و از دو مأمورشان حمایت کردند.
ای [. . . . ]. . . اگر رهبرم به من دستور دهد که با نیروهایم به عربستان بیایم بدان که حداکثر زمانی که به تو و خاندان کثیف تو میدهم فقط سه روز است و پس از آن خواهی دید که تو در جلوی ایرانیان زانو خواهی زد و غلام مردم عزیز میهنم خواهی بود. کاری نکن که کشورت را با خاک یکسان کنم، آن کسانی که از تو حمایت میکنند خود میدانند من چه کسی هستم.
من قاسم سلیمانی هستم. من همان فردی هستم که به وسیله افرادم به راحتی به کاخ سفید نفوذ کردم و نامهام را توسط ایشان روی میز اوباما گذاشتم و بدان اگر اراده کنم شبانه در کاخت سر از تنت جدا میکنم. اگر رهبرم دستور دهد عربستان را مانند عراق در روز اربعین میکنم؛ همان روزی که جوانان و مردم عزیز وطنم با کارتهای شناسایی خود وارد کشور عراق شدند.
ای حیوان آدم نما. . . روزی خواهد رسید که عربستان را از وجود تو پاک خواهم کرد.»
این متن شایعهای است که خیلی زود در فضای شبکههای مجازی دست به دست شد؛ بیآنکه کسی از خودش بپرسد که آیا ادبیات ضعیف متن در چارچوب مکاتبه سیاسی، نظامی یا حتی شخصیت سردار شجاع ایرانی میگنجد یا خیر؟
این پیام چیزی نبود جز یک شایعهپردازی پوچ که نه منبع خبری معتبر درباره اهانت خاندان آل سعود به ایرانیان کشف شد و نه منبع انتشار این نامه از سوی حاج قاسم سلیمانی که معمولاً مردی عملگرا و قاطع است تا آنکه بخواهد به سراغ جنگ واژهها برود. نظیر این قبیل شایعهپردازیها و به دنبالش تکذیبیهها را در شبکههای مجازی به وفور دیدهایم؛ اما نه از بار این دروغپردازیها کاسته شد و نه جامعه به احقاق حقوق خود در دریافت اخبار موثق و معتبر تمایلی نشان داده است. همه اینها مثل قطعات جورچین به هم وصل شدهاند و همین موضوع عاملی شده برای تداوم انتشار اخباری که حفرههای زیادی دارند و مخاطبانشان را نادان فرض میکنند.
بازار داغ این شایعات در سطوح مختلف جامعه باعث شده که حتی در ویکی پدیا یا دانشنامه آزاد صفحهای تحت عنوان «کلکبازیها و شایعهها در ایران» راهاندازی شود؛ چراکه این هنجار فرهنگی - اجتماعی به شکلی خطرناک در حال ریشه دواندن در تار و پود جامعه است. در مواردی خاص حتی رسانهها هم در انتشار این فرهنگ شایعهپردازی در جامعه نقش داشتهاند. از دروغ نادر کج شدن برج میلاد گرفته تا شایعه اخیر به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای و تصمیم ملکه انگلیس برای بازپس فرستادن الماس «کوه نور» در روز سیزده بدر که در یکی از خبرگزاریها منتشر شد و هر چند تکذیبیه آن با تأخیر در همان رسانه به انتشار رسید اما بسیاری را گمراه کرد. دروغ و شایعهپردازی به این ترتیب به شکلی خطرناک در حال گسترش در جامعه است و انتشار اخباری از این دست هم کمکم دارد به این پدیده مذموم سر و شکلی عادی میدهد.
شایعهپردازی هر چند مختص ایران نیست؛ این پدیده را میتوان یکی از پدیدههای اجتماعی همه جوامع بشری دانست که با رشد رسانههای اجتماعی به دردسر و معضلی جدید برای جوامع مختلف تبدیل شده است؛ اما در ایران ظاهراً پتانسیل بهتری برای رشد این پدیده وجود دارد. اینترنت به سرعت پیامها را منتقل میکند و شایعات به عمد یا غیر عمد ظهور پیدا میکنند. آنها به عمد یا غیر عمد دست به دست میشوند و وقتی نوبت به توصیف شایعه میرسد، «آتشسوزی» استعاره خوبی برای آن است. وقتی جرقه دروغ و شایعه زده شد آنها نهتنها به سرعت گسترش پیدا میکنند بلکه به سختی قابل کنترل و جمع شدن هستند و مهمتر از هر چیزی تشخیص اینکه قرار است این آتش به کدام سو برود و کجا را بسوزاند، سختتر است!
نویسنده : الناز خمامی زاده
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
علی بازم کناره عکس بابا نشسته
درد و دلش با بابا ببین چقدر باصفاست
اسم خودش علی و اسم باباش مصطفاست
همون علی که قلبش یه تیکه از آهنه
اسم فامیل اونا احمدی روشنه
میگه ببین باباجون حال ماها عالیه
فقط توی خونمون جای شما خالیه
امروز توی مدرسه دوباره بیست گرفتم
آقا معلم زیرش نوشت که من فرشتم
حال مامان باباجون بگی نگی غمینه
غصه زیاد میخوره کارش فقط همینه
همیشه توی اتاق زل میزنه به عکست
همون عکسی که منم هستم کنار دستت
میگه با چشم گریون خوش به حالت مصطفی
نمی بینی که شده رهبر غریب و تنها
خوش به حالت که رفتی نموندی که ببینی
تو هم مثل بعضی ها دست به سینه بشینی
یه عده ای اومدند با یه کلید تدبیر
هسته ای ماها رو بستند با قفل و زنجیر
یه عده ای اومدن پا رو … گذاشتن
دست مریزاد به همه هیچ چیزی کم نذاشتن
هیچ چیزی کم نذاشتن هرچی که داشتیم دادن
معاهده ، راکتور ان پی تی رو هم دادن
اونچه که بود مصطفی حق مسلم ما
دادن به دست دشمن آدمای بی …
خوش به حالت مصطفی رفتی به عرش اعلا
ندیدی که هسته ای شد به کام دشمنا
خوش به حالت ندیدی با یه فوت و دوتا فن
آب سنگین اراک رو چطور دادن به دشمن
بابا، میگفتش مامان اگه آروم بشینیم
تعلیق هسته ای رو تا عمر داریم می بینیم
من نمی فهمم بابا معاهده ، ان پی تی
میگفت که تعلیق شده! بابا تعلیق یعنی چی؟؟!!
مامان میگفت که یعنی یه عده ای بی …
پا گذاشتن رو خون پاک همه شهیدا
اینو بدون عزیزم حقی که مال ماهاست
عصاره ی خونیه که از همه شهیداست
میراثی که باباتو دوستاش به جا گذاشتن
یه عده … به روشون پا گذاشتن
انتقاد از اونا هم یه جور بازی با مرگه
سرش بالای داره هرکی که اهل درده
هرکی که اهل درده باید ساکت بمونه
چشم و گوشو ببنده فقط آواز بخونه!!
مگه میشه باباجون ساکت و بی صدا موند؟؟!!!
یا منتظر اعجاز از طرف خدا موند؟؟!!
باید یه کاری کنیم اینجوری هم نمیشه
اینقده ساکت شدیم تیشه زدن به ریشه
به نقل از مبارز کلیپ[با تشکر از روح الله خادمی]
با مشت و چنگ و دندان ، دشمن زخانه راندیم
اما به ماهواره ، تا خانه اش کشاندیم