بازار شایعه و دروغپردازی در ایران گرم است؛ بازاری که شبکههای مجازی به آن رونق دادهاند و هر از گاهی مردم زودباور را با خودشان همراه و گاهی هم گمراه میکنند. «حاج قاسم سلیمانی» مرد محبوب خط مقدم دفاع از ایران هم سوژه این شایعهپردازیها شده است. این بازار شایعه از محبوبیت سردار حاج قاسم سلیمانی نزد مردم سوءاستفاده کرده و پیام جعلی او را به پادشاه و ولیعهدان عربستان سعودی رسانده است.
«ایرانی زود share کن. پیام ژنرال سلیمان به [. . . ] عرب. فوری. . خبری که هیچکس ازش خبر نداره. قسمتی از پیام دیشب سردار ایران قاسم سلیمانی در پاسخ به بیحرمتی پادشاه و ولیعهدان عربستان مبنی بر اینکه ایرانیان را غلام عرب خواندند و از دو مأمورشان حمایت کردند.
ای [. . . . ]. . . اگر رهبرم به من دستور دهد که با نیروهایم به عربستان بیایم بدان که حداکثر زمانی که به تو و خاندان کثیف تو میدهم فقط سه روز است و پس از آن خواهی دید که تو در جلوی ایرانیان زانو خواهی زد و غلام مردم عزیز میهنم خواهی بود. کاری نکن که کشورت را با خاک یکسان کنم، آن کسانی که از تو حمایت میکنند خود میدانند من چه کسی هستم.
من قاسم سلیمانی هستم. من همان فردی هستم که به وسیله افرادم به راحتی به کاخ سفید نفوذ کردم و نامهام را توسط ایشان روی میز اوباما گذاشتم و بدان اگر اراده کنم شبانه در کاخت سر از تنت جدا میکنم. اگر رهبرم دستور دهد عربستان را مانند عراق در روز اربعین میکنم؛ همان روزی که جوانان و مردم عزیز وطنم با کارتهای شناسایی خود وارد کشور عراق شدند.
ای حیوان آدم نما. . . روزی خواهد رسید که عربستان را از وجود تو پاک خواهم کرد.»
این متن شایعهای است که خیلی زود در فضای شبکههای مجازی دست به دست شد؛ بیآنکه کسی از خودش بپرسد که آیا ادبیات ضعیف متن در چارچوب مکاتبه سیاسی، نظامی یا حتی شخصیت سردار شجاع ایرانی میگنجد یا خیر؟
این پیام چیزی نبود جز یک شایعهپردازی پوچ که نه منبع خبری معتبر درباره اهانت خاندان آل سعود به ایرانیان کشف شد و نه منبع انتشار این نامه از سوی حاج قاسم سلیمانی که معمولاً مردی عملگرا و قاطع است تا آنکه بخواهد به سراغ جنگ واژهها برود. نظیر این قبیل شایعهپردازیها و به دنبالش تکذیبیهها را در شبکههای مجازی به وفور دیدهایم؛ اما نه از بار این دروغپردازیها کاسته شد و نه جامعه به احقاق حقوق خود در دریافت اخبار موثق و معتبر تمایلی نشان داده است. همه اینها مثل قطعات جورچین به هم وصل شدهاند و همین موضوع عاملی شده برای تداوم انتشار اخباری که حفرههای زیادی دارند و مخاطبانشان را نادان فرض میکنند.
بازار داغ این شایعات در سطوح مختلف جامعه باعث شده که حتی در ویکی پدیا یا دانشنامه آزاد صفحهای تحت عنوان «کلکبازیها و شایعهها در ایران» راهاندازی شود؛ چراکه این هنجار فرهنگی - اجتماعی به شکلی خطرناک در حال ریشه دواندن در تار و پود جامعه است. در مواردی خاص حتی رسانهها هم در انتشار این فرهنگ شایعهپردازی در جامعه نقش داشتهاند. از دروغ نادر کج شدن برج میلاد گرفته تا شایعه اخیر به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای و تصمیم ملکه انگلیس برای بازپس فرستادن الماس «کوه نور» در روز سیزده بدر که در یکی از خبرگزاریها منتشر شد و هر چند تکذیبیه آن با تأخیر در همان رسانه به انتشار رسید اما بسیاری را گمراه کرد. دروغ و شایعهپردازی به این ترتیب به شکلی خطرناک در حال گسترش در جامعه است و انتشار اخباری از این دست هم کمکم دارد به این پدیده مذموم سر و شکلی عادی میدهد.
شایعهپردازی هر چند مختص ایران نیست؛ این پدیده را میتوان یکی از پدیدههای اجتماعی همه جوامع بشری دانست که با رشد رسانههای اجتماعی به دردسر و معضلی جدید برای جوامع مختلف تبدیل شده است؛ اما در ایران ظاهراً پتانسیل بهتری برای رشد این پدیده وجود دارد. اینترنت به سرعت پیامها را منتقل میکند و شایعات به عمد یا غیر عمد ظهور پیدا میکنند. آنها به عمد یا غیر عمد دست به دست میشوند و وقتی نوبت به توصیف شایعه میرسد، «آتشسوزی» استعاره خوبی برای آن است. وقتی جرقه دروغ و شایعه زده شد آنها نهتنها به سرعت گسترش پیدا میکنند بلکه به سختی قابل کنترل و جمع شدن هستند و مهمتر از هر چیزی تشخیص اینکه قرار است این آتش به کدام سو برود و کجا را بسوزاند، سختتر است!
نویسنده : الناز خمامی زاده
آی قصه قصه قصه
نون و پنیر و پسته
علی بازم کناره عکس بابا نشسته
درد و دلش با بابا ببین چقدر باصفاست
اسم خودش علی و اسم باباش مصطفاست
همون علی که قلبش یه تیکه از آهنه
اسم فامیل اونا احمدی روشنه
میگه ببین باباجون حال ماها عالیه
فقط توی خونمون جای شما خالیه
امروز توی مدرسه دوباره بیست گرفتم
آقا معلم زیرش نوشت که من فرشتم
حال مامان باباجون بگی نگی غمینه
غصه زیاد میخوره کارش فقط همینه
همیشه توی اتاق زل میزنه به عکست
همون عکسی که منم هستم کنار دستت
میگه با چشم گریون خوش به حالت مصطفی
نمی بینی که شده رهبر غریب و تنها
خوش به حالت که رفتی نموندی که ببینی
تو هم مثل بعضی ها دست به سینه بشینی
یه عده ای اومدند با یه کلید تدبیر
هسته ای ماها رو بستند با قفل و زنجیر
یه عده ای اومدن پا رو … گذاشتن
دست مریزاد به همه هیچ چیزی کم نذاشتن
هیچ چیزی کم نذاشتن هرچی که داشتیم دادن
معاهده ، راکتور ان پی تی رو هم دادن
اونچه که بود مصطفی حق مسلم ما
دادن به دست دشمن آدمای بی …
خوش به حالت مصطفی رفتی به عرش اعلا
ندیدی که هسته ای شد به کام دشمنا
خوش به حالت ندیدی با یه فوت و دوتا فن
آب سنگین اراک رو چطور دادن به دشمن
بابا، میگفتش مامان اگه آروم بشینیم
تعلیق هسته ای رو تا عمر داریم می بینیم
من نمی فهمم بابا معاهده ، ان پی تی
میگفت که تعلیق شده! بابا تعلیق یعنی چی؟؟!!
مامان میگفت که یعنی یه عده ای بی …
پا گذاشتن رو خون پاک همه شهیدا
اینو بدون عزیزم حقی که مال ماهاست
عصاره ی خونیه که از همه شهیداست
میراثی که باباتو دوستاش به جا گذاشتن
یه عده … به روشون پا گذاشتن
انتقاد از اونا هم یه جور بازی با مرگه
سرش بالای داره هرکی که اهل درده
هرکی که اهل درده باید ساکت بمونه
چشم و گوشو ببنده فقط آواز بخونه!!
مگه میشه باباجون ساکت و بی صدا موند؟؟!!!
یا منتظر اعجاز از طرف خدا موند؟؟!!
باید یه کاری کنیم اینجوری هم نمیشه
اینقده ساکت شدیم تیشه زدن به ریشه
به نقل از مبارز کلیپ[با تشکر از روح الله خادمی]
با مشت و چنگ و دندان ، دشمن زخانه راندیم
اما به ماهواره ، تا خانه اش کشاندیم