طی روزهای اخیر اخبار و تصاویری مبنی بر نمایش برخی آثار مسئلهدار در سالنهای تئاتر و برپایی تعدادی گالریهای نقاشی با تصاویری ضد ارزشی و مخرب تفکرات اسلامی ایرانی در بعضی از شهرهای کشور در رسانهها و فضای مجازی منتشر شده است. تهران: در یک گالری هنری که نام و نشان شناخته شده و البته به ظاهر قانونی دارد، چند روزی است نمایشگاهی برگزار شده با تابلوهای تصاویر زنان بیحجاب و نیمه برهنه در وان حمام و در حال سیگار کشیدن !
این گالری که در منطقه فرمانیه تهران قرار دارد، در روزهای اخیر نمایشگاه عکسی را با عنوان «نیمه غایب» برگزار میکند و آثار «مریم سعیدپور» را به نمایش گذاشته است. تصاویری که در کمال تعجب و ناباوری، با وجود تبلیغات عمومی و رسمی برای برگزاری این نمایشگاه، محتوایی کاملاً غیراخلاقی دارند. مسئله تأسفبار اینجاست که اینبار دیگر خبری از یک خانه مخفی در میان نیست؛ بلکه یک گالری رسمی که نام و نشان معتبر دارد، بدون نگرانی از هرگونه برخورد انتظامی، اقدام به برگزاری این نمایشگاه کرده است.
مشهد: اخیراً در یکی از گالریهای هنری خصوصی شهر مشهد، نمایشگاهی برپاشده است که فارغ از مبتلابودن آن به مقوله «هُنر برای هُنر»، از نمادهایی استفادهشده که شائبه توهین و سیاهنمایی نسبت به مفاهیم مذهبی، انقلابی و اسلامی در آنها پررنگ است. در این گالری تابلویی است که تداعیکننده گاوبازی اسپانیایی است با این تفاوت که در آن از نماد «دست و عَلَم» که در نمایشها و نقاشیها و البته فرهنگ شیعی – ایرانی یادآور دست علمدار کربلا حضرت عباس(ع) است همراه با پارچهای قرمز رنگ گاو بازی دیده می شود. در تصویری دیگر مرد سیاهپوشی را مشاهده میکنیم که هیبت ظاهری او یادآور ظاهر و پوشش تروریستهای داعش است با این تفاوت که روی تنه آن مرد و به جای سرش، نمادی از آرم «الله» وسط پرچم کشورمان وجود دارد! یکی دیگر از تابلوهای این گالری تصویری از چند زن را نشان میدهد که لباسهای سبز لجنی با روسریهای تقریباً نارنجی رنگ به تن دارند که دقیقاً شبیه لباس زنان اردوگاه منافقین یا همان اشرف در عراق است! و تابلوی دیگر هواپیمای مسافربری سقوط کردهای را نشان میدهد که شخصی مشغول نصب ریسهای از پرچمهای کوچک جمهوری اسلامی است!
مشهد: اجرای نمایش «نمایشگاه لودلو» از اولین آثار لنفورد ویلسون نمایشنامهنویس امریکایی که در سال 1965 و برای اجرا در کافههای امریکا نوشته شده، به دلیل پوشش زننده و دیالوگهای بازیگرانش بار دیگر موجب واکنش برخی رسانهها در رابطه با عدم نظارت کافی وزارت ارشاد به این حوزه از هنرهای نمایشی شد.
در طول این نمایش دو بازیگر آن با پوششی که مختص اتاق خواب! است روی صحنه میروند. مخاطب این نمایش نیز همانند برخی دیگر از نمایشنامههای ترجمه شده شاهد شرب خمر و پناه بردن به مسکرات توسط شخصیتهای نمایش به جهت فرار از مشکلات هستند. در واقع دختری که با دوست پسرش به مشکل برخورده است سعی میکند با خوردن مشروب از غصه هجران معشوقش رهایی یابد و دختر دیگر در حال تیمار و آرایش کردن خود برای رفتن سر قرار با پسر رئیسش است که به تازگی با او دوست شده است.
قدر مسلم آنچه موجبات برپایی گالریهای هنری یا نمایشها و تئاترهایی از این دست را فراهم میکند عدم نظارت بر اجرای درست قانون از سوی مجریان آن است. چه اینکه اگر آقایان در وزارت ارشاد و بخشهای تابعه اندکی بر حس مسئولیتپذیری و بالا بردن حساسیت نسبت به رعایت خطوط قرمز مورد نظر قانون بیفزایند، مطمئناً کسانی که دانسته یا نادانسته در نقش ستون پنجم فرهنگی دشمن هستند به خودشان اجازه چنین قانونشکنیهایی را نمیدهند که تحت عنوان برپایی گالری یا اجرای نمایش هر تصویر یا نمایشنامه موهنی را لایق نمایش در انظار عمومی بدانند. ضمن اینکه تسری هنجارشکنیها و قبح زدایی از برخی ارزشها در شهرهای مختلف کشور نشاندهنده حضور و فعالیت یک جریان هدفمند مخرب و خزنده فرهنگی در لایههای پنهان جامعه و تعریف اهداف مختلف برای خودش در سایه غفلت و تساهل و تسامح مسئولان فرهنگی و هنری کشور است. )نویسنده : مصطفی شاهکرمی(
محمودرضا بیضائی متولد 18 آذر ماه 1360 بود، اگر چه سن و سالش به مجاهدت در انقلاب و دفاع مقدس نمیرسید، اما خود را به قافله شهدای مدافعان حرم رساند تا نشان دهد که هنوز هم میتوان از دروازه تنگ شهادت گذشت.
«محمودرضا بیضائی» که به او حسین نصرتی نیز گفته میشد، با توجه به تحولات میدانی کشور سوریه و هتک حرمت به حرم حضرت زینب کبری(س) به دست گروههای صهیونیستی ـ وهابی، برای دفاع از حرم خاندان اهل بیت(ع) به سوریه رفت تا اینکه ظهر روز یکشنبه 29 دی ماه 1392 مصادف با ولادت حضرت رسول(ص) توسط تروریستهای تکفیری به مقام رفیع شهادت نائل آمد. کوثر بیضائی تنها یادگار محمودرضا این روزها عجیب دلتنگی میکند اما او نیز میداند پدرش اگرچه عاشقانه او را دوست میداشت اما پیرو مکتب حسین بن علی (ع) بودن، بهایی دارد که محمودرضا آن را با خونش پرداخت. آنچه در پی میآید حاصل همکلامی با احمدرضا بیضائی برادر شهید است که تقدیم حضورتان میشود.
به عنوان برادر بزرگتر شهید، چه رابطهای بین شما و ایشان وجود داشت؟
طبق آیه قرآن که خداوند میفرماید: «انماالمؤمنون اخوه» محمودرضا نه تنها به واسطه خویشاوندی برادرم بود، بلکه به خاطر بسیجی بودن، فدایی رهبر انقلاب و اسلام بودن، برادرم بود که این رابطه نوع دوم پررنگتر از رابطه برادر نسبی بودن است. من همان اندازه که سایر شهدای انقلاب و دفاع مقدس را با وجود اینکه نه دیدهام ونه با آنها زندگی کردهام، دوستشان دارم، به محمودرضا هم به عنوان یک شهید ارادت قلبی دارم. ارتباط ما مانند برادری دینی بود و ارادتمان به یکدیگر از جنس ایمان و نور ولایتمداری بود.
آقای بیضائی چه شد که محمودرضا از همه وابستگیهایش نظیر کودک خردسالش گذشت و برای دفاع از حریم اهل بیت به خارج از کشور رفت؟
خارج از کشور مفهومی ندارد، همه جا برای ما کربلاست. یک روز خرمشهر و شلمچه کربلا بود و امروز دمشق و انشاءالله یک روز هم قدس. شاید یک روز هم جبهه ما قلب اروپا باشد. هرجا به خاطر اسلام حاضر و در حال جهاد باشیم، آنجا کربلای ماست. شهدایی چون محمودرضا افرادی بودند که روی خودشان کار کردند و توانستند راههای معنوی را طی کنند. اینها همه تفکرات و حرکتهایی است که در سلوک غالب شهدا دیده میشود، چیزی است که درکش برای ما که درگیر روزمرگیها و هوای نفسانی هستیم مشکل است. مگر اینکه کسی وارد این راه شود. چطور میشود که فردی از جگرگوشه و خانواده و همه تعلقات بگذرد؟ محمودرضا در زمانی شهید شد که از نظر شرایط مادی، زندگی خوبی داشت، ازدواج کرده، صاحب فرزند شده و تلاش میکرد تا حداقلهای یک زندگی عادی را برای خانوادهاش از نظر مسکن، حقوق و... فراهم کند. اما او تنها به دنبال جمع کردن مال دنیا نبود. حداقل را تأمین میکرد و بعد به همه اینها پشت پا زد. هنر اینجاست. هنر همه شهدا در مطالعه و سیر زندگی آنها شناخته میشود. حتی عرفا و سالکینالیالله مشکل به این نقطه میرسند. شاید از تعلقات مادی بشود گذشت ولی اینکه کسی «بااختیار» از اختیار خودش بگذرد، خیلی جای تأمل دارد، این همان نقطه اوج بندگی خداست.
آنچه که میتوان به آن اشاره کرد همان ایثار و از خود گذشتگی است که در زندگی شهدا دیده میشود. همه این ایثار و فداکاری برگرفته از نهضت عاشورای اباعبداللهالحسین است، این ویژگیها تنها در مکتب امام حسین(ع) دیده میشود. راه شهدا هم برگرفته از راه سیدالشهدا و اهل بیت(ع) است. به گفته شهید آوینی، غایت خلقت جهان پرورش انسانهایی است که بر هر چه ترس و تردید و تعلق است غلبه کنند و حسینی شوند.
گویا شهید بیضائی در کارهای فرهنگی هم دستی داشتند، ایشان با فرهنگ شهادت چقدر آشنا بودند؟
زمانی که محمودرضا 13 ، 14 سال داشت، یک دانشآموز بسیجی بود. ارتباط محمودرضا با شهدا بسیار نزدیک بود. سرشت او با فرهنگ شهادت آغشته شده بود. به سختی میتوان توصیفش کرد. مانند این بود که گمشدهای را در وجود شهدا جستوجو میکرد و به دنبال چیزی میگشت. محمودرضا 15سال داشت که دو دفترچه از بنیاد شهید گرفت تا خاطرات شهدا را در آن جمعآوری کند. میگفت من میخواهم روی شهید عبدالمجید شریفزاده کار کنم که از شهدای تبریز بود. خیلی دنبال همرزمان و خانواده شهید بود تا بهترین روایت را از شهید عنوان کند. خاطرات شهدا را درج میکرد و گاهی هم برای بعضی شهدای گمنام سنگ مزار نذر میکرد و میخرید. به جرأت میتوانم بگویم محمودرضا میان شهدا دنبال شهادت خودش بود که در نهایت هم به آرزویش رسید.
شهادتشان چطور رقم خورد؟
من قبل از شهادت محمود به شهادتش یقین داشتم. طوری که وقتی صحبتی میکرد من ساکت میشدم و اجازه میدادم تا او همه صحبتهایش را انجام دهد و حرفهایش کامل شود، چون میدانستم بعدها باید اینها را روایت کنم و این مطالب باید بعدها گفته شود. انگار با یک شهید زنده نشستهام. میدانستم که برای ترسیم چهره یک رزمنده در جبهه مظلوم مقاومت وظیفهای بر دوش دارم. خود محمود هم این احساس وظیفه را داشت. کلی آثار در آرشیو خودش دارد. بسیاری از تصاویر با دوربین خودش گرفته شده بود. دائم دوربین همراهش بود. در سوریه از دیوارنوشتههای داعش و تکفیریها عکاسی کرده بود. از بعضی شهدا در لحظه شهدا که خیلی هم کم اتفاق میافتد عکس گرفته بود. در نهایت محمود رضا در 29دی ماه 1392 در حالی که تنها 32سال بیشتر نداشت، در سوریه به شهادت رسید. همسرش میگوید: یک بار در خانه صحبت وصیتنامه شد، به پوستر «حاجهمت» روی کمدش اشاره کرد و گفت: «وصیت من این است». روی این پوستر که هنوز هم آنجاست، نوشته: «با خدای خود پیمان بستهام تا آخرین قطره خونم، در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک لحظه آرام و قرار نگیرم.»
در شرایط کنونی مسئله «جبهه مقاومت اسلامی» بسیار مطرح میشود. شهید تا چه میزان روی این مسئله تأکید داشت؟
نظر محمودرضا درباره سوریه این بود که جبهه مقاومت اسلامی در سوریه جبهه زمینهساز ظهور مهدی (عج) است. محمودرضا دو سال در زمانی که نوجوان بود، مجله موعود را مرتب پیگیری میکرد. نزدیک به دوسال تمام مقالات و کتابهای آخرالزمان و کتابهای مؤلفین شیعه و سنی را مطالعه میکرد. یکی از شاخههای مورد علاقه او مطالب آخرالزمان بود.
زمانی که بحث بیداری اسلامی پیش آمده بود به شدت آن مباحث را دنبال میکرد. یک نکته محوری در حرفهایش بود و آن اینکه همه این رویدادها مقدمهای برای ظهور است. خیلی به این موضوع تأکید داشت که اتفاقات در منطقه باید ختم به ظهور حضرت مهدی شود. محمودرضا میگفت: شروع بیداری اسلامی و سقوط دیکتاتورها در منطقه، نشان از این دارد که دست خدا از آستین ملتها بیرون آمده و دیکتاتورهایی که مانع ظهور هستند، از بین رفته و ملتها آماده ظهور شوند. محمودرضا به جبهه شام و سوریه همین طور نگاه میکرد و حضورش درسوریه یک عقبه معنوی و اعتقادی خیلی قوی داشت.
دوستان شهید چه خاطراتی از حضور او در سوریه بیان کردهاند. یکی از آنها را بیان کنید.
محمودرضا مجموعهای از عکسها و دیوارنوشتهها را فراهم کرده بود که یک روز در سوریه یکی از همرزمانش در یکی از عکسها مشغول نوشتن یک شعار به زبان عربی روی دیوار بود. محمودرضا تعریف میکرد وقتی جملهاش تمام شد. دوستم زیر جمله نوشت «جیش الخمینی فی سوریا» و زد زیر خنده و گفت: اینها از اسم امام خمینی (ره) هراس دارند و واقعاً هم این طور بود.
کمی فضای گفت و گو را تغییر دهیم، تا به حال شده بود که بین شما و برادر شهیدتان بحثی به وجود آید؟
بله، پیش آمده بود. خوب به خاطر دارم، سال 74بود، کاست ترانههای پاپ تازه وارد بازار شده بود که محمودرضا چند تا از این کاستها را تهیه کرده بود. من هم تازه شروع کرده بودم به تعلیم قرائت قرآن. تهیه این کاستها توسط او، من را عصبانی کرد و به محمودرضا گفتم که چرا آنها را به خانه میآوری؟ اما او به حرفهای من اهمیت نمیداد. سر این قضیه با او درگیر شدم. میگفتم وقتی در خانهای صدای قرآن میآید، جای این کاستها نیست. به همین دلیل با هم برخورد کردیم. ما یک کمد داشتیم که مشترک بود و وسایل شخصیمان را در آن میگذاشتیم. یک روز دیدم کاستهای محمودرضا دیگر در کمد نیست. پرسیدم کاستها چی شد؟ گفت داشتم حاجمنصور گوش میدادم، حاجمنصور یک چیزی گفت. متوجه شدم کاملاً درست میگوید. حاجمنصور گفته بود، این نوارهایی که مجوز دارند مهر امام زمان (عج) که به آنها نخورده. این حرف روی محمود تأثیر گذاشته بود و دیگر به آن کاستها گوش نداد. این خاطره را گفتم تا همه بدانند شهدا هم انسانهای عادی هستند، اما سیر و سلوک معنوی داشتند و عاقبت به مقام شهادت رسیدند.
در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
روزی که محمودرضا را دفن کردیم، نصف شب رفتم سر مزارش، خیلی منقلب شدم. با او حرف زدم. گفتم من فکر میکردم استاد تو هستم ولی اشتباه کردم که چنین فکری کردم. حالا میفهمم چه کسی استاد چه کسی است. پیکر برادرم در تابوتی بود که پرچم جمهوری اسلامی رویش بود و در تمام طول تشییع فقط به برادرم غبطه میخوردم. احساس حقارت میکردم. حس جا ماندن و کم آوردن، عقب ماندن. گریههایم برای از دست دادن برادر نبود بلکه اشکهایم برای غبطه به جایگاه محمودرضا بود. او که بعد از من آمد و پیش از من هم رفت و با شهادت هم رفت. بعد از رفتنش فهمیدم کی بود و چه کار کرد. محمودرضا مذهبی بود اما اصلاً تظاهر به مذهبی بودن نداشت. به هیچ کس حتی التماس دعا هم نمیگفت. رفتارهایش طوری بود بوی خاص بودن نمیداد. خیلی متفاوت بود. محمودرضا به جبهه مقاومت اسلامی معتقد بود. مردم باید بدانند این جبهه وجود دارد و جبهه مد نظر امام خمینی است. مگر قرار نیست بسیجیان به فکر تشکیل حکومت جهانی اسلام باشند؟! مگر امام در پیام پذیرش قطعنامه نفرمودند: «جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد.» این جبهه توسط امام باز شده، نباید کتمان کرد و به خاطر ملاحظات سیاسی و بینالمللی آن را کنار گذاشت. تکلیف بچهها فقط حفظ کاشیهای حرم نیست گرچه دفاع از حرمهای اهل بیت شرف و فخر ما است. همانطور که بابی انت و امی گفتیم نباید بگذاریم یک خط روی کاشی حرم حضرت زینب(س) بیفتد و حاضریم همه فدا شویم. ولی فقط این نیست. بنابراین باید روی جبهه مقاومت اسلامی تأکید شود.
من متولد 1330 در تبریز هستم. با پدر بچهها نسبت فامیلی داشتم، ایشان پسر عموی من بودند. از آنجایی که خیلی همدیگر را دیده بودیم، با ویژگیها ی اخلاقی همدیگر آشنا بودیم. بعد هم قسمت شد و سال 1352 ازدواج کردیم. یک مراسم سنتی و ساده گرفتیم و اکنون به لطف خدا من مادر دو پسر و دو دختر هستم. پدر بچهها خیلی معتقد و مؤمن است. یک ریال هم مال حرام وارد زندگی مشترکمان نکرد. کارمند پالایشگاه و مسئول امور مالی بود. تربیت بچهها هم تربیتی مکتبی و ایمانی بود.
همهشان تحصیل کردند و در زندگی موفق هستند. محمودرضا بعد از سپری کردن خدمت سربازی در سپاه وارد این نهاد مقدس شد. بسیار فعال بود و سخت تلاش میکرد. خیلی مهربان بود، دردانهام پاک، نمازخوان، اهل مسجد و هیئت بود.
درجات معنوی محمودرضا برای من که مادرش بودم ستودنی بود. هرگز از کارها و اقداماتش به ما حرفی نمیزد و ما در جریان جهادش در سوریه نبودیم. شاید نگران بود که دلواپسیهای من و پدرش و دلهرههایمان کار دستش بدهد. زمانی که شهدای گمنام را میآوردند محمودرضا خودش را به کاروان شهدا میرساند و در مراسم شرکت میکرد و تمام تلاش خود را برای یک میزبان شایسته بودن انجام میداد. سن و سالش که به جنگ و جهاد نمیخورد اما همیشه حسرت نبودنهایش در زمان جنگ را داشت. عاشق امام خمینی و رهبرمان امام خامنهای بود.
ما اطلاع نداشتیم که پسرم محمودرضا مأموریت به کجا رفته است، شهادتش را یکی از دوستانش به خانمش اطلاع داده بود. عروسم هم با پدر محمودرضا تماس میگیرد که پدر جان به تهران بیایید، محمودرضا تصادف کرده است. او هم راهی تهران میشود. آنجا متوجه شده بود که محمودرضا شهید شده. همسرم بعد از تشییع پیکر در تهران خودش آمد و به من خبر داد که پسرمان شهید شده است. گفت ناراحت نشو محمودرضا فدایی امام حسین(ع)، حضرتزینب(س) و حضرت علیاکبر(ع) شده است. خود خانم حضرت زینب(س) به ما صبر داده است. من هنوز هم باور نکردهام که پسرم شهید شده. هنوز هم منتظرم محمودرضا از مأموریت برگردد. هر هفته هم به وادی رحمت میروم. عکسش را نگاه میکنم و خیلی دلتنگش میشوم. اما من از حضرت زینب(س) صبر خواستم، چون پسرم خودش این راه را برگزید و در این راه هم مجاهدتهای زیادی انجام داد. من به راهی که پسرم در آن قدم برداشته اعتقاد دارم و میدانم آنها مبارزین جبهه مقاومت اسلامی هستند و خدا را شاکرم که پسرم در صراط مستقیم قدم گذاشت و تلاش کرد.
کاری که به نسبت اندازه الماسی که درخواست می شود بین 5 الی 22 هزار دلار هزینه دارد. هر سال حدود 850 نفر (مرحوم) وارد سیستم تبدیل به خاکستر می شوند و بعد از مدتی به الماس تغییر جسم می یابند. اگر دوست دارید بعد از مرگ خود به الماس تبدیل شوید، ادامه ی این پست لاپلاس را از دست ندهید!
از طرفی، کمبودِ زمین قبرستان، بر قیمت قبرها به طور سرسام آور می افزاید و در کنارِ آن افزایش افرادی که مذهب مشخصی ندارند به ایده الماس شدن بعد از مرگ فرصت رشد می دهد.
Algordanza ، شرکتی است که خاکستر به جا مانده از بدن افراد فوت شده را از شرکت کفن و دفن تحویل می گیرد.
آنها با افزودن مواد شیمیای مخصوص، کربن درون خاکستر را جدا می کنند. کربن فوق در حرارت بسیار بالا تبدیل به سنگ گرافیت می شود. در مرحله آخر، گرافیت در بین دستگاهی که آن را فشرده می سازد به طور مکانیکی تبدیل به الماس می گردد.
بیشتر مشتریان، الماسِ آبی را ترجیح می دهند. عملاً فرق زیادی بین الماس مصنوعی و طبیعی از نظر زیبایی و دوام وجود ندارد. انگشترها و یا جواهراتی که در ترکیب با الماس موردِ نظر درست می شوند می توانند توسط فامیل مورد استفاده قرار بگیرد. برای ساخته شدن الماس فقط 2 گرم کربن کافی است. برای پرهیز از گم شدن الماس، معمولاً فامیل متوفی، تقاضای تعداد بیشتری الماس می کنند. ژاپنی ها که اکثریت شان، بدن مرده ها را به خاکستر تبدیل می کنند هم از مشتریان اصلی این شرکت سوئیسی هستند و هم ساخته شدنِ چندین الماس از خاکستر یک فرد را درخواست می کنند. آدم ها به دلائل مختلف به الماس تغییر جسم می دهند. بعضی ها توسط خانواده درجه اول مبدل به الماس می شوند. بعضی ها که به دلیل بیماری سخت می دانند به زودی خواهند مرد تقاضای الماس شدن را بر می گزینند. تعدادی نیز چون تنها، مجرد و بی فامیل هستند از ترس اینکه قبرشان مورد فراموشی و بی توجهی قرار بگیرد تبدیل به جسم ماندگاری چون الماس می شوند.
عبدالامیر چند ماه پس از حمله سراسری عراق به ایران، از ارتش فرار کرد و پس از گذراندن مسیری سخت، خود را به نیروهای سپاه پاسداران رساند. او در عملیات فتحالمبین، کاری بزرگ میکند و با رفتن روی خط بیسیم عراقیها گردان بلال را از محاصره درمیآورد. با او وضعیت سیاسی و اجتماعی عراق در زمان حسنالبکر و صدام را مرور کردیم و بعد به ماجرای فرارش از ارتش و حضورش در میان نیروهای ایرانی رسیدیم که در ادامه میخوانید.
گفتوگو را با دوران کودکی و نوجوانی شما در عراق شروع کنیم. در زمان حکومت حسنالبکر چه جوی در کشور عراق درباره ایران وجود داشت؟
زمان البکر دوران راهنمایی و دبیرستان بودم و از همان موقع بین ایران و عراق درگیریهای سیاسی وجود داشت. ما را به اجبار به راهپیمایی علیه حکومت پهلوی میبردند و یادم هست شعارهایمان علیه حکومت پهلوی بود و میگفتیم پهلوی دست از عراق بردار و مردم و ارتش تو را نمیخواهد. من در خانوادهای متدین به دنیا آمدم. پدربزرگم مجتهد بود و مادرم از خانواده شیعی بودند. نجف اشرف جوی شیعی داشت و آن زمان جز حزب کمونیست هیچ گونه انحراف دینی در نجف اشرف وجود نداشت.
با وجود تمام درگیریهای سیاسی عراق هیچگاه اجازه عرضاندام به خود نمیداد. آیا حکومت وقت عراق از حکومت پهلوی ترس داشت؟
آن زمان در نجف بیشتر ایرانیها بودند و روابط خوبی با هم داشتیم. میدانستیم ایرانیها آدمهای خیلی خوبی هستند و به واسطه رژیم عراق، حکومت پهلوی در نظرمان خوب جلوه میکرد. مردم هم نظرات منفی نسبت به ایران نداشتند ولی حکومت وقت میخواست به مردم القا کند که ایرانیان دشمنان ما هستند. از زمانی که حزب بعث برسرکار آمد با ایران جنگ داشت و وقتی جمهوری اسلامی به پیروزی رسید عراق آخرین کشوری بود که به ایران تبریک گفت.
حکومت حسنالبکر فقط در مورد تقسیمات مرزی با ایران مشکل داشت یا دلیل اصلی دشمنیشان موارد دیگری بود؟
معتقدم انگلیسیها از زمان قدیم تخم نفرت را در بین ایران و عراقیها کاشتند. چون سفارت انگلیس در بغداد خیلی قدرتمند بود و عراق در سیستم اداری، ارتباطی و آموزشیاش از ساختار کشور انگلستان الگوبرداری میکرد. انگلیسیها حسابی روی عموم مردم کار کرده بودند و میخواستند مردم را نسبت به همسایهشان ایران متنفر کنند. انگلیسیها بر اساس آینده برنامهریزی میکنند. آنها به خوبی از ساختار مذهبی عراق آگاهند و به دنبال راهکارهای اساسی برای تضعیف و فروپاشی این ساختار هستند. یکی از این کارها ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی است و در این زمینه خیلی کار کردهاند. به حدی که ما در شهر نجف اصلاً سنی نمیبینیم چون مردم نسبت به ابوبکر و عثمان نفرت پیدا کردهاند و لعن میفرستند. بدعتهایی را با برنامه برای آینده ایجاد کردند و تخم نفرت را کاشتند. با توجه به اینکه مذهب ایران شیعه است و حکومت عراق سنی است و 30 درصد عراق سنی هستند، در نتیجه آن زمان برنامه ریختند که بین شیعه و سنی اتحادی شکل نگیرد. بهاییت و وهابیت را انگلیسیها به همین دلیل ایجاد کردند. آن زمان من در دانشگاه سلیمانیه عراق مشغول به تحصیل بودم و اوج فعالیت سیاسیام بود. در دوران دانشجوییام انقلاب اسلامی پیروز شد. چند تن از دانشجویان جمع شدیم و شیرینی و شکلات پخش کردیم. ما اعتقاد داشتیم که ما زودتر از ایران پیروز خواهیم شد و ما میتوانیم حکومت اسلامی را در عراق برپا کنیم. آیتالله صدر خیلی فعال بود و فکر میکردیم عراق قبل از ایران انقلاب اسلامی شود. البته شرایط در زمان حکومت شاه با صدام فرق میکرد. شاه در قساوت یک انگشت صدام هم نمیشد. اگر شاه مخالفانش را شکنجه میداد صدام همه را اعدام میکرد و حتی دامادش را هم کشت.
وقتی خبر پیروزی انقلاب اسلامی را شنیدید فضای جامعه و واکنش مردم عراق چگونه بود؟
من آن زمان سرباز بودم و در سربازی فهمیدم که واکنشهای حکومتی نسبت به پیروزی انقلاب چگونه است. ساختار نظامی ایران با عراق تفاوت دارد. در عراق هنگام سربازی با تحصیلات کاری ندارند و اگر بعثی باشید درجه میگیرید. اگر بعثی نباشید و دکترا هم داشته باشید حداکثر گروهبان خواهید شد. زمان جنگ شیعیان همیشه در خط مقدم میجنگیدند و سنیها عقب بودند. فرمانده شیعه وجود نداشت مگر بعثی باشد. اگر هم فرماندهای شیعه میشد در منطقه جنگی نمیماند و به شهر بازمیگشت. چون من بعثی نبودم گروهبان فنی شدم و آن زمان ما را هر هفته برای توجیه سیاسی میبردند. کل گردان را جمع میکردند و علیه رژیم ایران صحبت میکردند. ارتش بعث از لحاظ روانی سربازان را برای دشمنی با ایران آماده میکرد. ما آن زمان مخالف حکومت صدام بودیم و در موضع شبهه و تشکیک قرار داشتیم.
پس از کودتا علیه حسنالبکر مردم عراق نسبت به صدام چه دیدگاه و نظری داشتند؟
تحصیلکردهها که صدام را نمیپسندیدند و با او مخالف بودند. صدام برخلاف حسنالبکر از قدرت سخنوری برخوردار بود. جوان بود و وجهه خاصی بین مردم داشت. حزب بعث با جذب جوانان قصد کار کردن بر روی خانوادهها را داشت. جوانان را با تشویق و تنبیه جذب حزب میکرد. میگفتند اگر بعثی شوی به تو بورسیه دانشگاه میدهیم و از امکانات مادی و دولتی برخوردار میشوی. هر کسی که ضعیف بود میرفت. بعثی شدن هم مراحلی دارد که یکی از مراحلش جمعآوری اطلاعات از اطرافیان است. هر هفته باید گزارش به سران حزب بدهی تا پس از چند ماه ترفیع بگیری. در خانواده هم باید اطلاعات تمام اعضا را بدهی که با این کار کانون خانواده از هم میپاشید. دیگر پسر به پدر یا پدر به پسر رحمی نداشت و لو دادن اعضای خانواده زیاد اتفاق میافتاد. صدام روی جوانان و خانوادهها کار میکرد.
رفته رفته محبوبیت صدام میان مردم عراق کم شد؟
بعد از چند سال مردم از صدام ترس پیدا کردند. روز اول محبوبیت داشت ولی رفته رفته خیلی گستاخ شد. زمان البکر مردم پیاده به زیارت کربلا میرفتند اما صدام جلوی چنین کارهایی را میگرفت. میگفت اگر فرد شیعی رام نشد باید اعدام شود. چون اگر شیعی به زندان برود و برگردد بدتر میشود. بافت قومی و قبیلهای مردم را عوض کرد. کردها را به جنوب عراق و عربها را به کردستان برد و یک مجرم به تمام معنا بود. مردم وقتی کارها و اقداماتش را دیدند که زمان جنگ به زور سرباز میگرفت مردم از او متنفر شدند. پس از جنایتهای مکرری که صدام علیه مردم کشورش انجام میداد همه او را شناختند.
سی و یکم شهریور 59 چه اتفاقی افتاد؟
قبل از جنگ حدود 40 روز در مرز بودیم و از آن زمان هم درگیری نظامی وجود داشت. من گردان اطلاعات عملیات فنی بودم و با دستگاه ردیاب صوتی کار میکردم. توپخانه ایران را مشخص کرده بودم و اولین توپ که شلیک میشد میفهمیدم کجا هست. 31 شهریور که وارد خاک ایران شدیم من همان لحظه خاک را بوسیدم. سرعت پیشروی ارتش عراق در اولین روزهای جنگ بالا بود و وارد منطقه دهلران شدیم. یکی از درجهداران شیعی این کارم را دید و من گفتم این خاک مقدسی است که باید آن را بوسید. قرار بود او هم به ایران بیاید که موفق نشد و در آخر از ارتش فرار کرد.
آیا در دوران سربازی از لحاظ روانی و رزمی برای حمله به ایران آماده شده بودید؟
تمام ارتش را در حالت آماده نگه داشته بودند. شش ماه فقط آموزش دیده بودیم.
جو ارتش عراق چگونه بود؟ آیا فکر میکردید یک هفتهای ایران را خواهید گرفت؟
ما هیچگاه فکر نمیکردیم جنگ هشت سال ادامه پیدا کند. آن زمان بحث گرفتن خاک ایران برایمان مطرح نبود بلکه اینگونه به ارتش توجیه کرده بودند که ما باید خاک خودمان را آزاد کنیم. ارتش عراق هم بسیار قوی بود. نیروی زرهی و هواییاش قدرتمند بود. غربیها قبل از حمله عراق به ایران ارتش بعث را کاملاً مجهز کرده بودند. تمام کشورهای عربی از عراق میترسیدند. الان فرماندهان سابق حزب بعث در داعش فرماندهی عملیاتهایشان را به عهده گرفتهاند.
تا چه سالی در ارتش عراق ماندید و کی به ایران پناهنده شدید؟
من آبان ماه 59 که مصادف با اولین محرم جنگ بود به ایران پناهنده شدم. من با فرمان امام که به سربازان ارتش عراق دستور داد یا به عراق برگردید یا به ایران بیایید و ملت ایران با آغوش گرم شما را پذیرا هستند از ارتش فرار کردم و به ایران آمدم.
چطور توانستید از ارتش فرار کنید؟
بعد از انجام مأموریتم در ردیابی من را به نگهبانی فرستادند. قبل از آن یک بار از خدمت فرار کرده بودم و در عراق بودم که مرا پیدا و زندانی کردند. حکم فرار از ارتش هم اعدام بود و من هم منتظر حکم اعدام صحرایی بودم. نمیدانم خدا چه حکمتی دارد. چند روز که در زندان بودیم صدام عفو عمومی برای سربازان فراری صادر کرد. بار دیگر به جبهه برگشتم و این بار همراه یکی از همرزمانم به ایران فرار کردیم. آن دوستم حامدالاعرجی در زمان جنگ به شهادت رسید.
نحوه فرارتان از ارتش به چه شکلی بود و چه سختیهایی در طول راه متحمل شدید؟
شب فرار کردیم و راه را گم کردیم. در مسیرمان از یک سلسله جبال و راههای پرخطر گذشتیم. منطقهای که در ارتش عراق بودیم جلگه بود و با منطقه کوهستانی آشنایی نداشتیم. آنجا که رسیدیم بلد نبودیم کجا برویم. در جاده رد لاستیک ماشین را دیدیم و گفتیم حتما کسی اینجا هست. پس از چندین ساعت چوپانی ما را دید. به او به عربی گفتم ما سربازان عراقی هستیم و به ایران پناهنده شدهایم. متوجه حرفهایمان نشد و وقتی دوباره به او گفتیم ما از سربازان خمینی هستیم حاضر شد کمکمان کند. چوپان ما را به نیروهای سپاه دزفول رساند.
بچههای سپاه چه واکنشی نشان دادند؟
به اولین گروه بچههای سپاه رسیدیم و خودمان را معرفی کردیم. از آنجا به اطلاعات عملیات سپاه دزفول رفتیم. هنگام برگشت اطلاعات کاملی از منطقهای که بودیم را به بچههای سپاه دادیم.
به شما شک نکردند؟
صد در صد باید شک کنند اما ما با نیت خودمان آمدیم. سیداحمد آوایی عربی بلد بود و شروع به صحبت با ما کرد. شب آنجا خوابیدیم و فردا به سمت دزفول حرکت کردیم. هر اطلاعی که از منطقه و نفرات داشتم را به بچههای سپاه دادم. حتی تعریفات سیاسی و نظامی را هم توضیح دادم. آقای رشید خیلی باهوش بود. گفت اگر الان بخواهید به عراق برگردید چه چیزی به آنها میگویید. گفتم میگویم 80 روز به مرخصی نرفته بودم و مادربزرگم فوت کرده بود و باید او را میدیدم و حالا برگشتهام. روز اول خیلی شک کرده بودند. ما را با هلیکوپتر به منطقه جنگی بردند. اطلاعات کامل منطقه را روی نقشه کشیدم و دادم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
نویسنده : احمد محمد تبریزی
زیدیه یکى از شاخههاى مهم شیعه بهشمار میرود که در آغازین سالهای سده دوم هجرى (هشتم میلادى) از بدنه عمومى شیعه جدا شد و برابر دیگر شیعیان قرار گرفت و بدینسان دو شاخه زیدیه و رافضه (1) پدیدار گشت که هرکدام راهى جداگانه در پیش گرفتند: گروه نخست دست به کار مبارزه حاد سیاسى و نظامى شد و گروه دیگر عمدتاً بر رسالت معنوى خویش تکیه زد. در مورد زیدیه این واقعیت تاریخى غیر قابل انکار است که فرقه یادشده در پى قیام زید بن على شکل گرفته است. زید شهید فرزند امام زینالعابدین (ع) است که پس از رحلت پدر بزرگوارش در کفالت امام باقر (ع) بود و از پدر و برادر علم آموخت. زید را دانا به علوم قرآنی و صاحب قرائتى ویژه دانستهاند، همچنین کتاب «المجموع» که به زید نسبت داده مىشود، منبع بنیادین فقه زیدى است. پارهاى از منابع تاریخى زید را از شاگردان واصل بن عطاء (پایهگذار معتزلیه) مىدانند براى نمونه شهرستانى در «الملل و النحل» این مطلب را ذکر میکند. هر چند این امر در میان علما مورد اختلاف میباشد با این حال آنچه قطعی است اثرپذیرى زیدیه از معتزله است. اکثر قریب به اتفاق علماى امامیه به زیدبنعلى نگاه مثبت دارند و روایات وارده در ذم و رد وى را فاقد ارزش دانستهاند. زید نزد اندیشمندان اهل سنت و از جمله اصحاب حدیث نیز مورد احترام است . قیام زید بن على براى زیدیان نماد از خودگذشتگى است و هرچند یکى از انگیزههاى آن خونخواهى امام حسین(ع) بوده اما در باور زیدی ارزشی برابر با قیام و شهادت اباعبداللهالحسین(ع) دارد. این قیام همانند وقایع عاشورا و شهادت امام حسین(ع) منشأ الهام و انگیزه قیامهاى شیعیان شد؛ با این تفاوت که قیامهاى زیدیان گستردهتر و آشکارتر بود و به موفقیتهاى بیشترى هم دست یافت. همانند قیام یحیی بن زید، عبدالله بن حسن و پسرانش، نفس زکیه، جنبش ابراهیم در بصره، شهید فخ، ابوالسرایا و زیدیان یمن و طبرستان. عقاید زیدیه و قرابت و تعارضات آن با سایر فرق اسلامی
اصول اندیشههاى زیدیان بر پایه آنچه میتوان از منابع به دست آورد از این قرار است:
1 ـ اصل توحید
این اصل یکى از اصول اساسى در اندیشه معتزله و زیدیه است. از دیدگاه زیدیان توحید یعنى نفى همانندى ذات خالق با مخلوق، نفى همانندى صفات و نفى همانندى افعال. در نگاه زیدیان خداوند عالم، حکیم، مدرک، سمیع، بصیر، سامع، مبصر و غنى است، اما این صفات عین ذات هستند و از آن انفصال ندارند. همچنین خداوند از داشتن شبیه، مکان، حلول و استقرار منزه است.
2 ـ اصل عدل
این اصل در کنار اصل توحید، یکى از دو اصل بنیادین اندیشه معتزلى و زیدى به شمار مىرود که به وجود حسن و قبح عقلى و امکان راهیابى عقل به این حسن و قبح اشارت دارد. بر پایه این اصل خداوند از آنچه عقلا قبیح باشد پیراسته است و برخلاف اندیشه جبرگرایان، انسان داراى اراده است و به استناد اراده خود کارى انجام مىدهد که از اینرو انسان در برابر کارهایى که مىکند مسئول است.
3 ـ اصل وعد و وعید
این اصل از فروع عدل است که بر این اساس معتزله، زیدیان و شیعیان امامی معتقدند هرکس کار نیکى انجام دهد از خداوند پاداش خواهد دید و هرکس معصیت خدا کند و توبه نکرده بمیرد کیفر خواهد دید و وعده خداوند در هیچکدام از این دو مورد تخلف نپذیرد. چراکه اصل استحقاق پاداش و کیفر مستند به عقل و نقل است، برخلاف گروههاى جبرىمسلک که این استحقاق را فقط مستند به نقل مىدانند. در میان زیدیان درباره عذاب قبر اختلافنظر وجود دارد و برخی آن را انکار کردهاند.
4 ـ اصل منزلتى میان دو منزلت
از دیدگاه خوارج مرتکب کبیره کافر است و مرجئه چنین کسى را مؤمن مىدانند اما در نگاه معتزلیان و زیدیان چنین کسى نه مؤمن و نه کافر، بلکه در جایگاهى میان دو جایگاه است و او را باید فاسق نامید.
5 ـ اصل امر به معروف و نهى از منکر
یکى از اصول عقاید زیدى که میان این فرقه و نیز شیعه امامیه و معتزله مشترک است اصل امر به معروف و نهى از منکر است. بدین معنا که بر هر مسلمانى واجب است در فرض فراهم بودن شروط لازم بدین مهم اقدام کند و در راه آن از مسالمتآمیزترین مراتب تا قهرآمیزترین را به کار گیرد و چنانچه نهى از منکر به زبان مؤثر نیفتد شمشیر برگیرد و در برابر ستمگران بایستد (لزوم مقابله با طاغوت). بر پایه این اصل، ستمگران مرتکب منکر را نتوان واگذاشت مگر آنکه توبه کنند یا حکم خداوند درباره آنان اجرا شود بر پایه این اصل که بسیارى از امامان زیدى جان بر سر اجراى آن نهادند هجرت از سرزمینى که مردمش به گناه تظاهر مىکنند به جایى که در آن گناه نباشد واجب است.
6 ـ نظریه امامت
یکى از مباحثى که در آن زیدیان راه خود را از امامیه و معتزله جدا نمودهاند مبحث امامت است. چند نکته ویژه در باب امامت از دیدگاه زیدیان برجسته است:
الف) جواز امامت مفضول در هنگام وجود فاضل: از دیدگاه زیدیان على(ع) برترین فرد پس از پیامبر بوده است، اما مصلحت اسلام چنین اقتضا کرده که امامت به فردى فروتر از او در مراتب فضل و کمال برسد. از اینرو، از دیدگاه زیدیه خلافت ابوبکر و عمر صحیح و رفتار ابوبکر درباره فدک نیز یک اجتهاد بوده است. اما این نکته نباید از نظر دور بماند که پذیرش تقدم مفضول بر فاضل نه یک قاعده بلکه یک استثنا است که از رهگذر آن خلافت ابوبکر و عمر تصحیح مىشود و همین نکته یعنى صحیح دانستن این خلافت و تن ندادن زید به سبّ خلفا سبب جدایى دیگر شیعیان از او شده و از همان زمان گروه مقابل زیدیه، رافضه نام گرفتهاند.
قاعده عمومى در دیدگاه زیدیه تقدم افضل است و بر طبق این قاعده امام باید بالغ، عاقل، مرد، آزاد، منصوب به نص، مجتهد، اهل ورع، پرهیزگار و برخوردار از شجاعت، تدبیر، قدرت بر انجام وظایف امامت و نیز سخاوت و گشادهدستى باشد و آنچه مایه تنفر و بیزارى مردمان است در او نباشد. طبق همین قاعده عمومى، امامان بلافصل، على(ع) و سپس امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) هستند و روایات رسیده از پیامبر (ص) بر امامت آنان دلالت مىکند.
ب) لزوم فاطمى بودن امام: در برابر کیسانیه که امامت را در فردى از علویان مىدانستند و بنابراین از دیدگاه آنان امامت محمدبنحنفیه نیز صحیح بود، زیدیان معتقد بودند امام باید بهطور اخص فاطمى یعنى از تبار امام حسن(ع)یا امام حسین(ع) باشد.
ج) عدم عصمت امام: برخلاف امامیه که عصمت را شرط امام دانستهاند، از دیدگاه زیدیه چنین شرطى براى تحقق امامت لازم نیست، البته اعتقاد بر این نیست که امام مىتواند یک انسان گناهکار باشد، بلکه بدان معنا که چنین شرطى لازم نیست زیرا که اگر امام مرتکب گناه شود بسان آن خواهد بود که مرده است.
د) لزوم قیام از سوى امام: اهمیت امر به معروف و نهى از منکر از دیدگاه زیدیان آن اندازه است که یکى از شروط صحت امامت را قیام امام در برابر منکر مىدانند و امام باید در حالى که مردم را به خود دعوت مىکند قیام کند. زیدیه در این اصل راه خود را از امامیه جدا مىسازند و با نفى تقیه راه نوعى خارجیگرى را در پیش مىگیرند.
از دیدگاه زیدیه هرگاه امامى از تبار حسن(ع) و حسین(ع) قیام کند، شمشیر برگیرد و بر مرکب نشیند و به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرابخواند و امر به معروف و نهى از منکر کند بر امت واجب است از او فرمان برند، همانگونه که در برابر، هرکس در حالى که در خانه نشسته و پردهنشین شده است دعوى امامت کند پیروى از او روا نیست و او را نتوان امام دانست. این دیدگاه به انکار امامت امام زینالعابدین(ع)و امام باقر(ع) از سوى زیدیه مىانجامد و نظریه اثنىعشریه و همچنین نظریه اسماعیلیه را در باب امامت ابطال مىکند.
ه)جواز امامت دو نفر بهطور همزمان در دو سرزمین: از دیدگاه گروههایى از زیدیان جایز است که دو امام واجبالطاعه در زمانى واحد و البته در دو سرزمین حکم برانند. به نظر مىرسد این انگاره از سوى زیدیان متأخر و هنگامى مطرح شده است که دو قیام زیدى همزمان با یکدیگر شکل گرفت: یکى قیام اطروش در دیلمان و طبرستان و دیگرى قیام یحیى هادى در یمن.
و) مسئله مهدویت: این مسئله نزد فرقههایى از شیعه با فراز و فرود و تفاوتهایى در تفسیر یا مصداق وجود دارد. پیش از زیدیان کیسانیه نظریه امامت مهدى موعود را مطرح کردند و محمدبنحنفیه را همان مهدى دانستند، اما در میان زیدیان نیز این نظریه کمابیش رخ نموده است، چونانکه محمد نفس زکیه در مکاتبات با منصور خود را مهدى خواند، یا پیش از آشکار ساختن دعوت، پدرش چنین تبلیغ مىکرد که او همان مهدى موعود است که پیامبر (ص) مژده آمدنش را داده است.
از مباحث یادشده که بگذریم در دیگر زمینهها و در مباحثى چون نبوت یا اصل لزوم امامت عقاید زیدیان با عقاید عمومى شیعه تفاوت چندانى ندارد و امورى چون معجزه و قرآن از دیدگاه آنان پذیرفته است. فقه زیدی هرچند در مواردى با فقه شیعه همانندى دارد مانند گفتن «حى على خیر العمل» در اذان، پنج تکبیر در نماز میت، عدم جواز مسح بر پاىافزار، روا نبودن نماز پشت سر کسانى که عادل نیستند و نخوردن ذبیحه غیرمسلمانان اما در مواردى چون روا ندانستن ازدواج موقت با شیعه اختلاف دارند که در مجموع باید آن را نظام فقهى مستقلى دانست که در ردیف دیگر مذاهب عمده یعنى چهار مذهب مالکى، حنفى، حنبلى و شافعى و نیز مذهبهاى امامى، ظاهرى و اباضى جاى مىگیرد.
فرقههای مختلف زیدیه
در منابع شیعى فرقهشناختى پیرامون فرق زیدیه (تعداد و نوع عقاید) نوعى اختلافنظر دیده مىشود. بر اساس عمده تحقیقات معاصر از میان همه طوایفى که براى زیدیان برشمردهاند آنچه در برایند کلى مىتوان گفت این است که زیدیان بر دو طایفهاند: متقدمان و آنان کسانىاند که رافضه به شمار نمىروند و به امامت ابوبکر و عمر اعتراف دارند(یمنیها)؛ و متأخران و آنان کسانىاند که این امامت را نمىپذیرند. از علمای زیدی و فرق مهم زیدیه که پیروان کثیری در میان زیدیان داشتهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- جارودیه
این فرقه از نخستین فرقههاى زیدیه است. ابو جارود نخست از اصحاب امام باقر(ع)و امام صادق(ع)بود و سپس از آنها جدا شد و به زیدیه گروید. از امام باقر (ع) روایتی در مذمت او نقل شده است. از امام صادق (ع) نیز روایت شده که او را لعن کرد و «کوردل» خواند. ابو جارود هنگامى که زید بن على در کوفه بود با او آشنایى یافت و به هنگام قیام در کنار او ایستاد. به نظر مىرسد ابو جارود پیش از آشنایى با زید عقاید خود را شکل داده بود و از اینرو زمانى که با وى برخورد کرده همراهش شده و امامت او را پذیرفته است چراکه جارودیه از سویى با امامیه و از سویى دیگر نیز با زیدیان اختلاف دارد. مهمترین اختلافنظر جارودیه با دیگر گروههاى زیدى آن است که معتقدند پیامبر (ص) به امامت على(ع) تصریح کرده است، البته نه آنچنان که امامیه معتقدند به نام، بلکه به اوصاف. اختلاف عمده جارودیه با شیعه امامیه در نوع نگرش آنان به مسئله امامت و جانشین پس از حضرت على، امام حسن و امام حسین (ع) است؛ چراکه این گروه عقیده دارند امامت پس از این سه امام(ع) در میان فرزندان حسن(ع) و حسین(ع) و به صورت شوراست و هرکه از این نسل با داشتن دیگر شرایط قیام کند، همو امام است. جارودیه درباره امامان تا اندازهاى گرفتار غلو بود. جارودیان به رجعت امامان اعتقاد داشتند، هرچند درباره اینکه چه کسى غایب است و رجعت خواهد کرد اختلاف داشتند چنانکه گروهی نفس زکیه و گروهی محمد بن قاسم و گروهی یحیی بن عمر بن حسین بن زید را غائب نامیدند.
2- بتریه یا صالحیه
پیروان دو تن از رهبران زیدى را یعنى ابواسماعیل کثیر ملقب به کثیرالنواء (الابتر) و نیز حسن بنصالحبنحى همدانى نامند. صالحیه به لحاظ دیدگاهها و اندیشهها و در مقایسه با جارودیه فرقهاى معتدلتر است و عقیده دارد امامت به شورا در میان مردم است و گاه رواست در شرایطى که افضل نیز وجود دارد، مفضول امام شود، البته مشروط به رضایت امام افضل. صالحیه با همین نظریه در برخورد با مسئله خلافت ابوبکر و عمر این خلافت را صحیح دانستند و گفتند: علی (ع) خود از حق امامت خویش دست شسته و بنابر مصالح این امر را به ابوبکر و عمر واگذارده و با آنها بیعت نیز کرده است. صالحیه در مورد عثمان هم دستکم خلافت وى را در دوره نخست خلافتش صحیح مىدانستند. بتریه یا صالحیه در اموری مانند امر به معروف و نهی از منکر و تقیه مسلک زیدیان را دارد و از شیعه جدا میشوند. صالحیه در فقه نیز عمدتاً به مسلک حنفى نزدیک هستند و چونانکه شهرستانى درباره زیدیان روزگار خود گزارش مىکند در فروع بر مذهب ابو حنیفهاند.
3- سلیمانیه یا جریریه
این فرقه که یکى از سه فرقه بزرگ زیدیه است پیروان سلیمانبنجریر رقى زیدى را دربرمىگیرد. سلیمان در آغاز بر اندیشه امامیه و جزو آن جماعت بوده اما بهدلیل برخی اختلافات با امام صادق (ع) و اندیشه شیعه به زیدیه گروید از اموری که در آن سلیمانبنجریر با امامیه اختلاف ورزید مسئله تقیه بود؛ چراکه وى تقیه را برنمىتافت و چونانکه روایت کردهاند آن را دستاویزى براى توجیه چندگانگى پاسخهاى دادهشده به مسائل شرعى مىپنداشت. این دیدگاهها به جدایى گروهى از طرفداران امام باقر (ع) و نیز نپذیرفتن امامت امام صادق(ع) از سوى آنان انجامید. تفاوت سلیمانیه و دیگر زیدیان در این است که سلیمانیه عقیده داشتند به رغم افضل بودن (ع) اما خلافت ابوبکر و عمر نیز پذیرفته است و خطایى که امت در اینباره کردند خطایى در اجتهاد است که نمىتوان آن را موجب تفسیق و تکفیر دانست لیکن در برخورد با عثمان و خلافت وى، او را سخت نکوهیدند و به کفر او و فسق طرفدارانش حکم کردند و عایشه و طلحه و زبیر را هم کافر شمردند. همین موضع سبب شده است اهل سنت سلیمانبنجریر و گروه او را تکفیر کنند.
4- قاسمیه
قاسم بن ابراهیم (رسی) در منابع زیدى او را نجم، عالم و ترجمان دین لقب دادهاند. وى از بزرگان مذهب زیدى است و پیشوایان زیدیان یمن عمدتاً از نسل او معرفى شدهاند. قاسم رسى که تدوین اندیشههاى زیدیان به وى نسبت داده شده، پایهگذار مذهب فقهى قاسمیه نیز میباشد. او داراى آثارى در زمینه رد بر مخالفان و شرح اندیشه زیدیان است. بروکلمان از هشت اثر در زمینه عقاید برای قاسم رسی کتبی در ارتباط با فقه و اخلاق، علوم قرآن و جدل با دیگر فرقهها وجود دارد که کتابها و رسالههاى الدلیل الکبیر على الله، اصول العدل و التوحید، الدلیل الصغیر، الخمسة الاصول، احتجاج فى الامامه، الرد على الروافض من اصحاب الغلو و الرد على المجبره از مهمترین آثار او هستند.
علاوه بر فرقها و علمای مذکور فرقههایی کوچک در درون زیدیه شکل گرفتهاند که مقبولیت و پیروان چندانی در طول تاریخ نداشتهاند مانند صباحیه که به پیروان صباح بن قاسم مرى یا مزنى اطلاق میگردد یا عقبیه که بر پیروان عبدالله بن محمد عقبى نهادهاند یا نعیمیه که پیروان نعیم بن یمان را به این نام خواندهاند همچنین فرقه یعقوبیه که این نام را بر پیروان یعقوب بن على (یا عدى) کوفى نهادهاند.
زیدیه در یمن
یمن از همان هنگام که آیین اسلام را پذیرفت با بنىهاشم آشنایى یافت. این سرزمین در دورههاى اموى و عباسى و از نخستین سالهاى جنبش علویان و زیدیان کانون توجه این گروهها بود. براى نمونه، نفس زکیه، قاسم بن اسحاق را در آغازین سالهاى حکومت عباسیان به یمن روانه داشت یا در دوران خلافت مأمون عباسى ابراهیمبنموسىبنجعفر به نام ابن طباطبا بر یمن سیطره یافت اما انتقال رسمى مذهب زیدى به یمن به دست یحیى بن حسین بن قاسم از نوادگان امام حسن (علیهالسلام) و مشهور به الهادى الى الحق صورت پذیرفته است. در سال 284 هجرى الهادى الى الحق در صعده یمن حکومت زیدیان را تشکیل داد و در سال 288 هجری صنعا را نیز به تصرف خود درآورد. سلسله امامت زیدى یمن از آن پس عمدتاً در خاندان الهادى الى الحق ادامه یافته. پس از الهادى، در سال 301 هجرى فرزندش ناصر به حکومت رسید. حکومت زیدى یمن پس از وفات ناصر در سال 322 هجری در اثر اختلاف فرزندان ناصر به ضعف گرایید. در سال 388 هجرى المنصور بالله از نوادگان قاسم رسى به امامت رسید و در سال 393 هجری از دنیا رفت. پس از وى فرزندش حسین ادعاى مهدویت نمود که در پى آن فرقهاى به نام حسینیه در یمن شکل گرفت. پس از تشتت فکرى زیدیان در یمن، قدرت سیاسى آنها سستتر شد و بالاخره در سال 444 هجرى حکومت متزلزل آنان از بین رفت. در سال 594 هجرى عبدالله بن حمزه قیام نمود و صنعا را از ایوبیان گرفت. پس از وى، تا قرن دهم تعدادى از فرزندان یحییبنحسین (هادی الی الحق) با تفرقه امامت نمودند و در قرن یازدهم این اختلافات شدیدتر شد. در سال 1052 هجرى ترکان عثمانى براى صدمینبار به یمن یورش بردند و آنجا را تصرف کردند. در سال 1307 هجرى حمیدالدین ادعاى امامت کرد و پس از سقوط امپراتورى عثمانى، فرزند وى احمد بر یمن تسلط یافت. حکومت وى با کودتاى اسلال در سال 1382 هجرى از بین رفت و در یمن حکومت جمهورى برپا شد. پس از آن ائمه زیدیه از قدرت کنار گذاشته شدند با این حال نیمى از جمعیت یمن را زیدیان تشکیل مىدهند که مرکز اصلی استقرار شیعیان زیدی میباشد.
زیدیان یمن بیشتر پیرو فرقه هادویه میباشند که به مذهب زیدى نزد متقدمان نزدیکتر هستند. این نام را بر پیروان یحیى بن حسین بن قاسم مشهور به الامام الهادى الى الحق نهادهاند. این گروه بسان دیگر گروههاى زیدى امامت را حق على(ع)، حسن(ع)، حسین(ع) و کسانى که از تبار این دو امام هستند مىدانند به شرط آنکه قیام کند و انسانى درستکار و پرهیزگار باشد. از دید آنها هرکس در حالى که امام حق را نشناخته باشد بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است. هادویه در فروع دین مسلکی حنفی دارند ولی در اصول دین از اصول زیدیه که ذکر شد پیروی میکنند.
پی نوشت:
1ـ نام رافضه را چنانکه منابع تاریخى از آن حکایت دارد براى نخستینبار زید بن على بر عموم شیعیانى نهاده است که به مسلک او نگرویدند و عقاید او در مورد تولى و تبرى و نیز امامت ابوبکر و عمر را رد (رفض) کردند و از همراهى با قیام او خوددارى ورزیدند.
نویسنده : علیرضا داودی* طلبه سطح چهار حوزه علمیه و دانشجوی کارشناسی ارشد دیپلماسی
منابع
1- الملل والنحل محمدبنعبدالکریم شهرستانی دارالمعرفه بیروت
2- تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، سمت، تهران 1388
3- تاریخ المذاهبالاسلامیه محمد ابوزهره دارالفکر (ترجمه علیرضا ایمانی) نشر دانشگاه ادیان 1383
4- تاریخ و عقاید زیدیه، مصطفی سلطانی نشر دانشگاه ادیان قم 1389
5- اندیشه سیاسی در اسلام، پاتریشیا کرون، ترجمه مسعود جعفری، نشر سخن، تهران، 1389
6- درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، مهدی فرمانیان و علی موسوینژاد، نشر دانشگاه ادیان قم، 1389
طی روزهای اخیر شایعاتی درباره وضعیت جسمانی ابوبکر البغدادی سرکرده داعش مطرح است و برخی رسانه ها به نقل از منابع محرمانه غربی و عراقی اعلام کرده اند که البغدادی در تاریخ 18 مارس در منطقه «البعاج» در نینوا واقع در شمال عراق زخمی شده است. اما با این حال در مورد مرگ ابوبکر البغدادی اخبار ضد و نقیضی وجود دارد. رسانه های مختلف جهان شب گذشته از انتخاب سرکرده جدید گروه تروریستی داعش خبر دادند. «عبدالرحمن مصطفی» ملقب به «ابوعلاء العفری» جایگزین «ابوبکر البغدادی» شد. ابوعلا العفری اصالتا عراقی و متولد منطقه «الحضر» در 80 کیلومتری جنوب موصل است. وی مدتی معلم فیزیک بوده است. العفری در سال 1998 به افغانستان سفر کرد و از سوی «ابومصعب الزرقاوی» سرکرده القاعده به عنوان یکی از فرماندهان این گروه تروریستی منصوب شد. پس از هلاکت «ابوعمر البغدادی» و «ابو ایوب المصری» سرکردگان القاعده، «اسامه بن لادن» رهبر القاعده وی را در سال 2010 کاندیدای سرکردگی القاعده در عراق کرد.العفری پس از پیوستن به گروه تروریستی داعش سمت های متعددی را از آن خود کرد که رئیس شورای مشورتی و معاون خلیفه از جمله آنها محسوب می شود.گفته می شود اهمیت ابوعلاء العفری برای گروه تروریستی داعش بیشتر از ابوبکر البغدادی است به ویژه اینکه داعش از دسامبر سال گذشته میلادی تاکنون در عراق و سوریه دچار شکست های تاکتیکی شده است، ابوعلاء العفری هم اکنون یکی از چند شخصیت مهم در داعش محسوب می شود اما با این حال گروه تروریستی داعش ابوعلاء العفری را موقتا سرکرده خود معرفی کرده است.همچنین در مورد ابوعلاء العفری گفته می شود که وی بسیار باهوش است و در برقراری ارتباط بسیار موفق تر از ابوبکر البغدادی است. وی در خطابه متبحر و دارای کاریزمای زیادی است. ابوعلاء العفری در مدیریت نیز از توانایی بالایی برخوردار است.
پنجشنبه 3 اردیبهشت 94 با فرود آخرین پرواز حامل عمرهگزاران ایرانی در فرودگاه امام خمینی(ره)، عربستان از زائران ایرانی خالی شد تا سفر مردم کشورمان به عمره در اعتراض به فاجعه فرودگاه جده به طور رسمی تعلیق شود. هرچند بنا به تأکید معاون حج، عمره و عتبات سازمان حج و زیارت بین 500 تا هزار نفر از متقاضیان عمره پس از تعلیق اعزام عمرهگزاران از این سفر انصراف دادند تا بعد از کمپین مردمی اعتراض، کمپینی برای انصراف از این سفر آغاز شود.روز هفتم فروردین ماه سال جاری واقعه تلخ اقدام به تعرض به دو نوجوان ایرانی، رفتار غیراخلاقی دیگری از سوی پلیس فرودگاه و نیروهای رسمی و دولتی سعودی را در حافظه تاریخی جهان ثبت کرد. هرچند در همان روزهای نخست اعلام شد که این دو پلیس سعودی بازداشت شدهاند اما تعلل دولت عربستان در مجازات قانونی و شرعی این دو نفر و ادامه روند کارشکنی سعودیها در عدم صدور مجوز برای فرود پروازهای عمرهگزاران شیرازی و اصفهانی در فرودگاه جده، موجب شد تا سرانجام در روز 24 فروردینماه بنا به دستور رسمی وزیر ارشاد که از سوی رئیس جمهور مأمور پیگیری پرونده واقعه جده شده بود، تعلیق شود. این حادثه موجب شد اعتراضات گستردهای از سوی مردم کشورمان نسبت به این اقدام شکل گیرد و مردم خواهان پیگیری مجازات عاملان این حادثه شوند. بر این اساس شاهد اعتراضات گسترده مردمی و تجمع در مقابل سفارت عربستان سعودی بودیم. این اعتراضات به شکلهای مختلف در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز خود را نشان داد. حالا اما در برابر انفعال دولت سعودی از مجازات عاملان این حادثه اعتراضات مردمی به انصراف از عمره تغییر جهت داده است.
در این آگهی صحبت از این بود که میتواند مدل بشود و بعد از آن به صورت رایگان از آرایشگاه استفاده کند. چندبار این کار را کرد. شاید خیلیهای دیگر هم این کار را کرده بودند اما اتفاق تلخی که برای او در شبکههای اجتماعی رخ داد باعث شد تا از این به بعد هر وقت اسم آرایشگاه زنانه میآید ترس و اضطراب سراسر وجودش را فراگیرد. صاحب آرایشگاه بر اساس یک تصمیم غلط و با هدف جذب مشتری و تبلیغات کار خودش، نمونههایی از کارهای انجام شده را در یکی از شبکههای اجتماعی که در آن عضویت داشت منتشر کرد، در این میان عکسهای بدون حجاب این خانم نیز وجود داشت و این عکسها خیلی زود از گروههای دیگر نیز سردرآورد و طولی نکشید که برخی از آقایان هم میتوانستند در شبکههای اجتماعی مختلف این عکسها را ببینند. حالا زن جوان مانده بود با این آبروی از دست رفته چه بکند؟ این اتفاق باعث شد زن جوان در زندگی مشترک با شوهرش نیز دچار مشکل شود. او این روزها طعنههای دیگران و نگاههای تحقیرآمیزشان را به سختی تحمل میکند.
بیاخلاقیها و ناهنجاریهای اخلاقی در شبکههای اجتماعی روزبهروز در حال افزایش است و برخی از کاربران این شبکهها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند که با آبروی افراد در این شبکهها به راحتی بازی میکنند نسبت به انتشار برخی از مطالب، عکسها و برخی فیلمها اقدام میکنند.این اتفاقات تلخ گاهی اوقات باعث میشود آبروی افراد به راحتی از دست برود و حتی برخی از افرادی که با آبروی آنها در این شبکهها بازی شده به شدت از نظر روحی آسیب دیده و خبرهای تلخی از آنان به گوش میرسد.کارشناسان و صاحبنظران بر این اعتقاد هستند که عدم فرهنگسازی صحیح در خصوص نحوه استفاده از ابزارهای ارتباطی نوین مانند شبکههای اجتماعی اصلیترین دلیل این نوع رفتارهاست.نگاهی به صفحه حوادث روزنامهها به خوبی نشان میدهد که بروز این بیاخلاقیها در شبکههای اجتماعی چه مشکلاتی را برای افراد به وجود آورده است.به عنوان مثال در صفحه حوادث یکی از روزنامهها خبری در خصوص طلاق یک زوج 20 روز بعد از ازدواج منتشر شده که بر اساس آنچه در این خبر آمده است انتشار عکسهای خصوصی تازه عروس در یکی از شبکههای اجتماعی توسط خواستگار قبلی باعث شده است تا حرمت این زن جوان ریخته شود و همسر جوان وی این آبروریزی را تحمل نکند و کار به طلاق و جدایی کشیده شود.
دردسرهای فناوری جدید
انگار قرار است با ورود هر نوع فناوری ارتباطی جدید در کشور تا سالهای سال و تا زمانی که فناوری جدیدتری وارد شود و فناوری قبلی از رونق بیفتد شاهد ناهنجاریهای اخلاقی در استفاده از آنها باشیم.ناهنجاریهای اخلاقی که نشانه عدم فرهنگسازی صحیح در خصوص استفاده از این نوع ابزارهای ارتباطی است؛ وسایلی که به جای در خدمت قرار گرفتن در مسیر توسعه ارتباطات و گسترش مسائلی مانند مفاهیم فرهنگی یا نشر اخلاق و تبیین سبک زندگی ایرانی- اسلامی و... به راهکاری برای تخریب، توهین، تهمت، افترا، سرگرمی، اشاعه مسائل غیراخلاقی و خدای ناکرده گناه و معصیت تبدیل میشود.شاید از لحاظ حرفهای درست نباشد که در یک گزارش مطبوعاتی به گونهای آغازگر گزارش باشیم که در همان چند سطر اول گزارش جهتگیری گزارشگر مشخص شود؛ حال اینکه یکی از مهمترین موضوعاتی که باید در یک گزارش مطبوعاتی رعایت شود، حفظ بیطرفی گزارشگر است اما اتفاقاتی که گاه در برخی از شبکههای اجتماعی رخ میدهد و میزان بازنشر و انعکاس این گونه اتفاقات به گونهای است که چارهای جز موضعگیری در خصوص این گونه اتفاقات اسفناک در یک گزارش که به همین موضوع اختصاص دارد، نداریم.
فناوریهای ارتباطی و سابقه بیاخلاقیها
هنوز خاطرات تلخ استفاده ناصحیح از سیستم پیامکی را فراموش نکردهایم که البته خیلی زود تب این پیامکهای غیراخلاقی فروکش کرد.با آمدن تکنولوژی جدید و ابزاری که امکان ارسال پیامک به وسیله گوشی تلفن همراه را میداد شاهد بمباران پیامکهای غیراخلاقی یا طنزهای سیاسی و اجتماعی درباره شخصیتها، افراد، اقوام و طوایف بودیم که این شوخیها گاه به مقدسات نیز کشیده میشد.این تب سرد اگرچه زود فروکش کرد اما به اعتقاد کارشناسان همان جا یک هشدار جدی به مسئولان کشور در خصوص ضرورت برنامهریزی و فرهنگسازی در این حوزه داد، توصیههایی که به نظر میرسد هیچگاه جدی گرفته نشد.
بلوتوث خود را روشن کن!
موضوع بلوتوثهای غیراخلاقی نیز یکی دیگر از مشکلاتی است که در سالهای اخیر فضای دردناکی را در جامعه به وجود آورد. با آمدن ابزاری به نام بلوتوث در بازار و مجهز شدن گوشیهای تلفن همراه به ابزار بلوتوث شاهد ارسال بلوتوثهای غیراخلاقی یا بلوتوثهایی بودیم که به تمسخر افراد مختلف میپرداخت. اتفاقاتی که ضربههای زیادی به آبرو و اعتبار افراد وارد میکرد و بعضی از افراد از روی ناآگاهی و به خاطر سرگرمی و تفریح دست به ارسال این بلوتوثها میزدند. اگرچه با آگاه شدن جامعه در خصوص مضرات ارسال پیامکها و بلوتوثهای غیراخلاقی و نیز تحرکات مسئولان در نهادهای مختلف تا حدود زیادی شاهد کاهش این گونه اتفاقات بودیم اما با ورود شبکههای اجتماعی بار دیگر اینگونه اتفاقات تلخ بیش از پیش به چشم میخورد. بدون شک شبکههای اجتماعی به عنوان یک ابزار مهم در توسعه ارتباطات نقش مهمی در این حوزه دارد و میتوان از این امکان برای توسعه ارتباطات و نیز گسترش فضای تبادل اطلاعات استفاده کرد و این امکان را در خصوص گسترش و بسط فرهنگی، توسعه مفاهیم دینی، اهتمام در امر آموزش و تربیت و... به کار گرفت اما به دلیل عدم فرهنگسازی صحیح و نبود آموزش در این حوزه شاهد بیاخلاقیهایی در شبکههای اجتماعی هستیم.
نگرانیها از گروه مخاطب شبکههای اجتماعی
در این میان اگرچه نمیتوان مدعی شد همه افراد عضو شبکههای اجتماعی به دنبال بیاخلاقی در این شبکهها هستند اما بررسیها نشان میدهد بیاخلاقیها در شبکههای اجتماعی در حال گسترش است. موضوع نگرانکنندهای که در این خصوص وجود دارد جامعه مخاطب و جامعه کاربر این شبکههاست.
دکتر علیرضا بیدخوری روانشناس و استاد دانشگاه بیش از هر چیز دیگری در این خصوص نگران جامعه مخاطب و نیز کاربران این شبکههاست که عمده آنان را نوجوانان، جوانان و حتی بانوان جوان میداند که انتشار این گونه مسائل در شبکههای اجتماعی میتواند تأثیرات بسیار منفی بر روی این افراد و کانون خانواده بگذارد.
این استاد دانشگاه میگوید: چیزی که نگرانکننده است این است که شبکههای اجتماعی به عنوان یک پدیده نوظهور در دنیای تکنولوژی و ارتباطات بیشتر در دست نوجوانان و جوانان است و نکته نگرانکنندهتر نیز این است که عمده والدین اطلاعات اندکی از این شبکههای اجتماعی دارند و با نحوه استفاده آن آشنا نیستند.
وی میگوید: این موضوع باعث شده تا برخی فرزندان در سایه بیاطلاعی والدین در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی فعالیت کنند. دکتر بیدخوری گام اول در فرهنگسازی استفاده صحیح از شبکههای اجتماعی را به والدین نسبت میدهد و میگوید: اولین قدم برای مقابله با بیاخلاقیهای شبکههای اجتماعی کانون خانواده و نظارت صحیح والدین بر رفتارهای فرزندان است. به گفته وی، وقتی والدین نسبت به تربیت فرزندان خود دقت نظر داشته باشند و همواره این موضوع به عنوان یک دغدغه برایشان مطرح باشد و مراقب رفتارهای فرزندان خود باشند باعث میشود تا انجام ندادن کارهای نادرست در ذهن کودک و نوجوان به اصطلاح ملکه ذهن شود و فرد در سالهای بعد و در مواجهه با برخی از این ناهنجاریها برای استفاده از آنها و بازدید و انتشار آنها اقدام نکند.
این روانشناس عدم فرهنگسازی صحیح در خصوص استفاده از تکنولوژیهای وارد شده را مهمترین دلیل به وجود آمدن این گونه مشکلات میداند و میگوید: بعد از خانوادهها، نهادهایی مانند وزارت آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامی، ورزش و جوانان، سازمان تبلیغات اسلامی، کانونهای فرهنگی و هنری، سمنها و تشکلات مردمی با موضوع فرهنگی و اجتماعی و... مهمترین نقش در این حوزه را دارند و میتوانند با برنامهریزی صحیح و مناسب در این خصوص باعث جلوگیری از به وجود آمدن این گونه مشکلات شوند.
فرصتی به نام شبکههای بومی
بیدخوری به شبکههای اجتماعی بومی اشاره میکند و میگوید: خوشبختانه با تلاش متخصصان و مهندسین ایرانی شبکههای اجتماعی بومی در کشور راهاندازی شده که به عنوان مثال از مهمترین آنان میتوان به شبکه اجتماعی کلوب، فیسنما، فارس توییتر، هممیهن و افسران اشاره کرد.
این استاد دانشگاه میافزاید: با برنامهریزی صحیح و مناسب میتوان رفتهرفته این شبکههای اجتماعی را جایگزین شبکههای اجتماعی غربی کرد، چراکه بنابر اظهارات برخی از کارشناسان، شبکههای اجتماعی غربی مانند وایبر، لاین، واتسآپ و حتی مواردی مانند فیسبوک، چت و تانگو با هدف ضربه زدن به اعتقادات مسلمانان و برهم زدن رعایت حریم ارتباط افراد با یکدیگر طراحی شده است.
دکتر بیدخوری در توضیح بیشتر این ادعای خود به صحبتهای «زاکربرگ»، خالق شبکه مجازی وایبرکه فردی یهودی است و خود را یک «ملحد» و فردی که به خدا هیچگونه اعتقادی ندارد معرفی کرده، اشاره میکند که در جایی گفته بر اساس اعتقاداتش، شبکهای را طراحی کرده که در آن هیچگونه خط قرمزی برای کاربران تعریف نمیشود.
این استاد دانشگاه با اشاره به برنامهریزیهای غربیها در خصوص حمایت از این گونه شبکهها میگوید: این حمایتها نشاندهنده این است که موضوع سبک زندگی- ایرانی اسلامی مهمترین هدف و سیبل تیرهایی است که در شبکههای اجتماعی مانند وایبر به سمت نوجوانان و جوانان رها میشود.
ضرورت حفظ آبروی مؤمن
صحبتهای این روانشناس و استاد دانشگاه در حالی است که نگرانیها از گسترش بیاخلاقیها در شبکههای اجتماعی روزبهروز بیشتر میشود. این درحالی است که انتطار میرود در جامعه اسلامی و بر اساس احادیث و روایات اسلامی آبروی افراد که حرمت زیادی برای آن در دین مبین اسلام قائل هستیم، حفظ شود.
خداوند در آیه 38 سوره حج در خصوص اهمیت آبروی افراد هشدار میدهد و میفرماید: «کسی را که خداوند مدافع او است چگونه انسان به خود جرأت میدهد که پردهاش را بدرد و رازش را فاش کند یا عیبش را آشکار سازد، یا بیدلیل به او تهمت وارد نموده و آبروی او را بریزد و به حیثیتش صدمه برساند؟»
این در حالی است که احادیث فراوانی نیز در خصوص حفظ آبرو و حرمت افراد و مؤمنین وجود دارد که شاید در این میان معروفترین حدیث مربوط به امام صادق(ع)، باشد که فرمود: «المومن اعظم حرمة من الکعبه. حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است».
توجه به این آیه از قرآن کریم و احادیث شریفی که در خصوص آبرو و حرمت افراد آمده است به خوبی نشاندهنده ضرورت حفظ آبروی افراد و نگه داشتن حرمت آنان است. حالا یک بار دیگر برمیگردیم به ابتدای گزارش و دوباره اتفاق تلخی را که برای زن جوان در شبکههای اجتماعی رخ داد، در ذهن خود مرور میکنیم. اصلاً فرض را هم بر این بگذاریم که یک نفر گناهی مرتکب شده و کار بدی انجام داده است آیا باید به راحتی با آبروی او بازی کرد؟ آیا این اجازه را داریم که با آبروی افراد بازی کنیم حتی اگر فرد گناهکار باشد؟ فکر نمیکنیم ممکن است او توبه کرده باشد؟ بیاییم با هم صادق باشیم. آیا بهتر نیست اگر روی گوشی تلفن همراهمان پیام، فیلم و یا عکسی منتشر شد که در آن پای آبروی یک مؤمن، یک مسلمان، اصلاً نه، یک انسان، یک همنوع، در میان بود قبل از اینکه محتوای آن را ببینیم یا خدای نکرده قصد ارسال و انتشار آن به افراد و گروههای دیگر را داشته باشیم اندکی، فقط اندکی، تأمل و به این فکر کنیم که حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است...
نویسنده : مهدی ارجمند
خیابان فردوسی در منطقه مرکزی تهران را شاید بتوان بیاغراق یکی از کریدورهای اصلی اقتصاد ایران عنوان کرد. البته این کریدور یک بزرگراه یا یک ریل راهآهن یا حتی جاده نیست. خیابان فردوسی کریدوری نامرئی است که دیدن آن نیاز به کمی دقت دارد. در این کریدور روزانه یکی از مهمترین شاخصهای بازار ایران یعنی قیمت ارز آزاد تعیین میشود؛ ارزی که از صرافیهای این خیابان به داخل شاهرگهای اقتصاد خصوصی ایران پمپاژ میشود و از زمان جهش نرخ آن در سال 91 به دغدغه فعالان اقتصادی دولتی و خصوصی و شاید تک تک خانوادهای ایرانی تبدیل شده است. اما خیابان فردوسی یک ویژگی بیهمتای دیگر هم دارد و آن هم تجمع تعدادی از مهمترین سفارتخانههای غربی در حوالی آن است. سفارتخانههای کشورهای روسیه، آلمان، ترکیه، ایتالیا و فرانسه در آن حوالی قراردارد ولی در بین تمام اینها، سفارت انگلستان تأثیر عمیقتری نسبت به همسانان غربی خود داشته است؛ تأثیری که میراث آن تنها نفرتی عمیق و دامنهدار در پسزمینه ذهنی ایرانیان نسبت به میراث ملکه بوده است.
از تحریم بانک مرکزی تا سقوط سفارت
سفارت انگلستان از سال 2011 و در پی هجوم دانشجویان انقلابی به آن تعطیل شده است. تابلوی«سفارت تعطیل است» بر دیوار قرمزرنگ سفارت به چشم میخورد و پرچم بریتانیا نیز همچنان به زیر کشیده شده است.
البته این بار اول نبوده است که در سفارت بریتانیا در ایران تخته بوده است، اما این بار گره خوردن این تعطیلی با مسئله غامضی همچون پرونده هستهای ایران بازگشایی آن را با مشکل روبهرو کرده است. اساساً اعتراضات دانشجویان ایرانی به سفارت انگلستان ریشه در رفتار امپراتوری ملکه در پرونده هستهای این کشور داشت. بریتانیا گرچه در دوران دولت اصلاحات به همراه کشورهای آلمان و فرانسه برای حل و فصل پرونده هستهای ایران تلاش کرده بود، اما به تدریج تبدیل به یکی از اصلیترین مخالفان این برنامه در همگرایی کامل با نئومحافظهکاران امریکایی تبدیل شد. دولت بریتانیا طی هشت سال گذشته در فشار سیاسی و اقتصادی بر ایران به همراه امریکا همواره پیشگام بوده و به دلیل مرکزیت لندن در معادلات جهانی این پیشگامی فشاری مضاعف را به ایران وارد کرده است. بر اساس اسناد ویکی لیکس، وزارت امورخارجه امریکا متحد کشورهای اروپایی در تحریم مالی و نفتی ایران را به دولت لندن واگذار کرد. به عنوان مثال مقامات آلمانی در سال 2010 به دلیل روابط گسترده اقتصادی با ایران به شدت درباره حضور در تحریم اقتصادی و سیاسی ایران تردید داشتند، اما سفر مقامات وزارت امورخارجه انگلستان به این کشور آلمانیها را وادار به تن دادن به تحریم همه جانبه بانکها و صنایع ایرانی کرد. ناگفته نماند که بریتانیا در تحریم بانک مرکزی ایران و عدم تحویل سوخت به هواپیماهای ایرانی پیشقدم شد و به صورت رسمی این لایحه را به شورای اتحادیه اروپا تقدیم کرد و خود نیز به صورت یکجانبه بیمه کشتیهای نفتکش ایرانی و مبادلات بانکی با ایران را متوقف کرد؛ واقعهای که به تسخیر سفارت انگلستان و قطع روابط ایران و بریتانیا انجامید.
مسابقه برای برقراری رابطه با تهران آغاز شده است
اما از سال 2011 تاکنون سیب دیپلماسی با ایران چندین بار چرخ خورده است و حالا رقابتهای پشت پرده بر فتح بازارهای ایران به جای تحریمهای مالی و اقتصادی متمرکز شده است. ایالات متحده امریکا پیش از روی کار آمدن دولت روحانی در ایران از طریق کشور عمان مسیر مذاکراتی مخفی را با ایران گشود و نیکلاس برنز دیپلمات ارشد خود را به مدیریت آن گمارد. مذاکراتی که به مذاکرات کانال عمان معروف شد و درنهایت به امضای تفاهمنامه ژنو بین ایران و کشورهای عضو 1+5 انجامید. هم اکنون نیز پس از مذاکرات لوزان و چشماندازی که برای امضای تفاهمنامه جامع اتمی و لغو تحریمها وجود دارد، سبب شده است تا غربیها مسابقهای پنهان را برای برقراری ارتباط با ایران آغاز کنند که از هم اکنون میتوان در رفتوآمدهای هیئتهای تجاری به ایران آن را دید.
جنجال هیئت امریکایی و سکوت انگلیسی
این روزها با نگاهی به سر خط برخی روزنامههای ایرانی میبینیم که سخن از هیئتی امریکایی است که به تهران سفر کرده و البته در بین آنها مدیرانی از شرکتهای بزرگ اقتصادی نیز حضور داشتند و در جریان سفر خود با قائممقام وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و یکی از روحانیون ارشد وابسته به اصلاحات دیدار کردند.
سفری که با یک مهمانی مزین به آهنگ « happy» فارل ویلیامز کمی حاشیهساز شد و برخیها از زمینهسازی امریکاییها برای بازگشت به ایران و گرفتن سهمی مناسب از بازار ایران سخن گفتند؛ سهمی که شرکتهای فعال در حوزه فناوری اطلاعات و همچنین شرکتهای نفتی سهم اصلی را در آن خواهند داشت. اما در این میان بقیه کشورها در کجای این مسابقه برای گرفتن سهم بیشتر از بازار ایران قرار دارند.
این فرانسویهای خشمگین
چندی پیش روزنامه فیگارو طی گزارشی مبسوط از سفر هیئتی از سنای فرانسه و بازارگانان این کشور به ایران سخن گفت؛ گزارشی که از آمادگی این کشور برای یک جهش اقتصادی پس از رفع تحریمها سخن میگفت، اما این گزارش لحنی تلخ داشت. این لحن زمانی خود را نشان میداد که یکی دیگر از رؤسای بنگاههای بزرگ اقتصادی فرانسه به فیگارو گفت که در سفرش به تهران به همراه جمعی از رؤسای شرکتهای فرانسوی از مرکز مخابرات و ارتباطات ایران بازدید کردند و در نهایت تعجب متوجه شدند که تمامی تجهیزات این مرکز امریکایی هستند. از آن تلختر این واقعیت بود که رقبای تاریخی فرانسویها یعنی شرکتهای انگلیسیها نیز در حال فتح بازارهای ایران هستند و در این میان فرانسویها گرفتار بازیهای مسخره سیاسی شدهاند. شاید این سؤال برای یک ناظر ایرانی نیز به وجود بیاید که چه شده که انگلیسیها با وجود اینکه خصمانهترین رفتار را در مقابل برنامه هستهای ایران داشتهاند، اما هم اکنون در فتح بازارهای ایران از همه پیشتازترند.
تیغ انگلیسی تیزتر است
در پاسخ به این سؤال باید گفت که روابط قدیمی 200 ساله ایران و بریتانیا که آغاز آن به معاهده همکاری دو کشور در جنگهای ایران و روسیه بازمیگردد، شاید مهمترین دلیل برای این باشد که تیغ لابی انگلیسیها تیزتر از همپیمانان غربی آنها است. در کنار آن حضور نزدیک به 200 هزار ایرانی در انگلستان، روابط وسیع و ریشهدار اقتصادی بین ایران و شرکتهای انگلیسی و تحصیلات وسیع نخبگان ایرانی در دانشگاههای بریتانیایی را میتوان از دلایل نفوذ عمیق این کشور در تاروپود سیاست ایران نام برد. اما در شرایط کنونی و بهخصوص با وجود بازنبودن سفارتخانهها در دو کشور و پیشرفت مذاکرات هستهای، تلاش انگلیسیها برای فتح بازارهای ایرانی به طور مشخص از سه کانال عمده شامل هیئتهای پارلمانی، تشکلهای خصوصی و شرکتهای دلال نفتی صورت میپذیرد.
مذاکرهکننده قدیمی باز میگردد
سال گذشته که پس از مدتها یک هیئت پارلمانی از مجلس عوام این کشور راهی ایران شدند، ریاست این هیئت را شخصی بر عهده داشت که چهره وی برای سیاستمداران ایرانی بسیار آشنا بود و آن هم جک استراو مذاکرهکننده سابق بریتانیا در تیم مذاکرات هسته ایران بود. جک استراو در خاطرات خود به صراحت به این نکته اشاره میکند که مقامات و سیاستمداران ایرانی را میشناسد. البته استراو رابطه عمیقی با شرکتهای نفتی بریتانیایی دارد. بن والاس عضو دیگر این هیئت نیز بیشتر مسئولیتی امنیتی در دستگاه اطلاعاتی ارتش انگلستان را بر عهده داشت. لرد لامونت رئیس اتاق بازرگانی ایران و انگلستان نیز پیش از آن از سیاستمداران برجسته حزب محافظهکار انگلستان بوده است که در دوران جان میجر نخستوزیر اسبق انگلستان برای منصب نخستوزیری نیز نامزد شده بود. صرف نظر از دیدارهای سیاسی این هیئت در تهران دیدارهای اقتصادی این سه نماینده انگلیسی با دقت بیشتری دنبال شد. سرفصل مشترک تمام این دیدارهای اقتصادی ضرورت گسترش هر چه بیشتر روابط اقتصادی بین ایران و شرکتهای انگلیسی بود. «جک استراو» در سخنرانی خود در اتاق بازرگانی با تأکید بر لغو تحریمها گفت: «به دنبال آن هستیم که تحریمها علیه ایران هر چه زودتر لغو شود ولی این موضوع در یک فرآیند چندجانبه و انجام مذاکرات اتفاق خواهد افتاد. این گروه تلاش میکند که مشکل ویزا و بازگشایی مجدد سفارت این کشور در ایران برطرف گردد. لرد لامونت عضو دیگر این هیئت نیز در این سفر از عطش شرکت دارویی و خودروسازی انگلیسی برای حضور در ایران خبر داد و از دعوت دو شرکت نفتی به ایران سخن گفت. فعالیت دامنهدار استراو حتی صدای روزنامه امریکایی والاستریتژورنال را درآورد. این روزنامه در گزارش خود با اشاره به سفر هیئت پارلمانی انگلیس به ایران آورد: هر سه نماینده انگلیسی به تهران سفر کرده بودند و از وجود ثبات در آن کشور قرار گرفته در خاورمیانه بحرانی گفتند. هر سه نفر دیدگاهی واقعبینانه درباره ایران داشتند. برای مثال، زمانی که از آنان درباره لزوم یا عدم لزوم عذرخواهی ایران به دلیل حادثه حمله به سفارت انگلیس در سال 2011 میلادی سؤال پرسیده شد «والاس» اظهار داشت که مقامهای ایرانی ابراز تأسف کردهاند و همین کافی است. پس از سفر این هیئت بود که هیئت پارلمانی ایرانی به لندن سفر کرد و پس از آن بود که رفت و آمد مقامات رسمی وزارت امورخارجه انگلستان در ایران برای باز کردن سفارت بریتانیا در تهران آغاز شد. تلاشی که البته به دلیل دیدگاههای طرف ایرانی نسبت به سابقه فعالیتهای جاسوسی انگلستان در ایران تاکنون به موفقیت نینجامیده است.
اتاق بازرگانی در خط مقدم
شاید بتوان یکی از مهمترین مسیرهای حضور انگلستان در ایران را دیپلماسی عمومی و بهخصوص حضور اتاقهای بازرگانی دو کشور در توسعه روابط دو کشور عنوان کرد. نکتهای که هیچگاه امریکاییها نتوانستند در آن موفق شوند. شاید در مؤثر بودن همین سیاست بس که طبق اسناد منتشر شده وزارت امورخارجه انگلستان چند هفته پس از انفجار دفتر ریاست جمهوری، معاون رئیس اتاق بازرگانی ایران در سفارت انگلستان با دیپلماتی با نام ایان مک کردی دیدار کرده و بر یکسان کردن سیاستهایی همچون حذف نیروهای چپ در ایران تأکید میکند. ایان مک کردی بعدها به عنوان مسئول امنیتی شرکت شل منصوب میشود و پروژههای فراوانی در حوزه نفت و گاز ایران را نصیب طرف انگلیسی میکند. مثالی دیگر از این مسئله حضور معاون بینالملل وزارت نفت ایران به همراه معاون بانک مرکزی در سفارت انگلستان در بحبوحه بحرانهای نظام جمهوری اسلامی است که به تبیین سیاستهای اقتصادی و پولی ایران برای دولت ملکه میپردازند. امروز نیز همانند گذشته اتاق بازرگانی ایران و انگلستان که البته همواره به عنوان محل برای تجمع برخی از ثروتمندترین بازرگانان ایرانی شناخته میشود، تبدیل به اصلیترین لابی اقتصادی بریتانیا در ایران شده است و این موهبتی بوده که امریکا همواره از آن بیبهره بوده و حتی تأسیس اتاق بازرگانی ایران و انگلستان نیز با اما و اگرهای فراوانی روبهرو بوده است. شاید بلندترین قدم بریتانیا برای بازگشت به بازار ایران مهمانی سالانه اتاق بازرگانی ایران وانگلستان بود که در نوامبر سال قبل در سالن پذیرایی مجلس عوام برگزار شد. در این مهمانی علاوه بر بازرگانان ایرانی شخصیتهایی همچون لرد آندرو فیلیپس، لرد تمپل موریس، لرد رنینگ، سر ریچارد دالتون، لیدی رنینگ، کریستفر بِلگ شرقشناس بنام و فارغالتحصیل دانشگاه تهران، تعداد زیادی از شخصیتهای انگلیسی، آلمانی وایتالیایی، اعضای اتاق بریتانیا و ایران، تجار و صاحبان سرمایه انگلیسی و ایرانی مقیم لندن حضور داشتند.
مشاور فرح پهلوی دلال اول اقتصادی
در این میان نام لرد تمپل موریس رئیس جامعه ایران در لندن برای برخیها آشنا است. شخصیتی که در زمان فرار شاه ایران به یکی از اصلیترین مشاوران فرح دیبا همسر شاه سرنگون شده ایران تبدیل شده بود و به صورت مستقیم درباره نحوه واکنش به اتفاقات ایران به وی مشاوره میداد. تمپل موریس در سالهای دهه 90 میلادی با نفوذی که در اتاق بازرگانی ایران یافت به یکی از اصلیترین چهرههای بازسازی روابط ایران و انگلستان تبدیل شد. ریچارد دالتون که چندین سال به عنوان سفیر ایران در انگلستان فعالیت کرده بود نیز در این لیست قرار دارد که حضور وی در اندیشکده سلطنتی چاتم هاوس و رابطه وی با اسرائیلیها نقل محافل عمومی است. نفوذ این تشکل در اقتصاد ایران به گونهای که حتی برخی بازرگانان و فعالان اقتصادی همچون انگلستان و آلمان نیز تلاش میکنند در این کانال وارد معامله اقتصادی با ایران شوند و میتوان انتظار داشت که به زودی قراردادهای جدید اقتصادی بین دو کشور از این طریق حاصل شود.
هندوجا از پارس جنوبی تا انتقال پول قرارداد ژنو
شرکتهای نفتی واسطه را میتوان یکی دیگر از پروکسیهای نفوذ اقتصادی بریتانیا در ایران نامید. نام خانواده هندوجا برای روزنامهنگاران سیاسی شاید چندان آشنا نباشد، اما فعالان عرصه نفت به خوبی آنان را میشناسند. خانوادهای هندیالاصل که جزو ثروتمندترین خانوادههای انگلستان هستند و خانه آنها دقیقاً در کنار خانه ملکه قرار دارد. نکته جالب در اینجاست که منشأ اصلی ثروت خانواده هندوجا فعالیتهای اقتصادی و بازرگانی در حوزه نفت و به خصوص ایران بوده است. فعالیتی که از وارد کردن سیب زمینی و پیاز و فیلم هندی به ایران آغاز و تا نقشآفرینی گسترده در پروژههای نفتی ایران کشیده شده است. شرکتهای مرتبط با برادران هندوجا هم اکنون خریداران اصلی نفت ایران در هند محسوب میشوند و قرار است سرمایهگذاری گستردهای را در پروژه و طرحهای پتروشیمی ایران آغاز کنند. همچنین قرار بود تا اجرای بخشی از فاز 12 پارس جنوبی نیز به شرکت برادران هندوجا واگذار شود که در نهایت ایران تصمیم گرفت آن را به تنهایی انجام دهد. دامنه فعالیتهای این شرکت در ایران به قدری گسترده است که حتی واریز بخشی از پول توافقنامه ژنو که از ذخایر نفتی ایران آزاد شده است، نیز بر عهده این شرکت گذاشته شده است. نکته جالب این شرکت پیوند وسیع شرکت هندوجا با کانونهای نفتی انگلیس است که ایران را ترک کردهاند.
اردشیر ریپورتر، نفت و دیگر هیچ
شاید نزدیکترین یار صمیمی برادران هندوجا را بتوان اردشیر ریپورتر نامید که نام وی در پرونده رسوایی اعطای شهروندی به برادران هندوجا مطرح شد. اردشیر ریپورتر سالها به عنوان اصلیترین مهره اطلاعاتی انگلستان در ایران فعالیت کرده و رابطه وی با دستگاههای اطلاعاتی انگلستان و غرب انکارناپذیر است. حسین فردوست نزدیکترین یار محمدرضا شاه پهلوی در خاطرات خود به این نکته اشاره میکند که هر گونه انتصاب مقامات امنیتی باید با نظر اردشیر ریپورتر باشد. برادران هندوجا را میتوان نزدیک به همان محفلی دانست که از درون شرکتهای شل و بیپی بیرون آمده است و ادامه حضور آنان با فعالیت چنین شرکتهایی در ایران حتی در دوران تحریم امکانپذیر شده است و با برطرف شدن تحریمها زودتر از رقبای امریکایی خود وارد صحنه خواهند شد. این در حالی است که حتی از گذشتههای دور نیز لندن اصلیترین محل فعالیت شرکتهای نفتی ایرانی بوده است.
چرا موذیترین کشور اولین کشور باشد؟
این سطور به تنهایی قطرهای از دریایی بود که لابی بریتانیای کبیر در ایران به دنبال آن است و البته سر وصدای آن نیز بسیار کمتر از نمونههای مشابه غربی آن است.
اما سؤال اینجاست که چرا باید کشوری که به تعبیر مقام معظم رهبری موذیترین کشور در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایران است، این گونه بدون مشکل به تاختن در فضای اقتصادی ایران بپردازد.
نویسنده : مهدی پورصفا