سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تو به حقّ دانا باش و بدان عمل کن، خدای سبحان تو را می رهاند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :25
کل بازدید :317775
تعداد کل یاداشته ها : 352
103/2/29
7:16 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
کمیل دیده بان[440]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
پایگاه امام جعفر صادق شهیدیه کانون مسجد فاطمیه شهید یه عاشق آسمونی دانشجو رضا صفری بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن سرباز ولایت گل باغ آشنایی کشکول چلچلی من نگارستان خیال ...تـــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــدا سورپرایز نگاهی نو به مشاوره سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام Mystery نزار تنها بمانم اسیرعشق چشمـــه ســـار رحمــت ||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *|| کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب بهانه ـــــــ م . ج ـــــــــ سلحشوران حس لطیف من تنهایی......!!!!!! سارا احمدی ماتاآخرایستاده ایم وبلاگ گروهیِ تَیسیر صحبت دل ودیده ارمغان تنهایی * مالک * عکس های زیبا و دیدنی از دنیای پرندگان شهیدباکری میاندوآب سرزمین رویا دل نوشته فرمانده آسمانی من RASTI از هر در سخنی پلاک صفر ✘ Heart Blaugrana اسیرعشق farajbabaii ارواحنا فداک یا زینب مشکات نور الله Royapardazi جایی برای خنده وشادی و تفریح دهکده کوچک ما سامانه افزایش بازدید عی سی رنک اسرا عاشقانه شاپرکها زنگ تفریح 【∂Đιss ℓσνє ℓ گیاهان دارویی روستای اصفهانکلاته
سردار شهید حاج عبدالله اسکندری هرچند رزمنده‌ای نام‌آور در جنگ تحمیلی بود، اما نام او وقتی سرزبان‌ها افتاد که پیکر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروریستی «اجناد الشام» افتاد و ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بی‌جانش جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد. سردار اسکندری از مدافعان حرم در سوریه و رئیس سابق بنیاد شهید استان فارس بود که در نهایت پس از سال‌ها مبارزه و مجاهدت به آرزوی قلبی‌اش رسید و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید. آنچه در پی می‌آید حاصل همکلامی ما با اعظم سالاری همسر شهید و علیرضا اسکندری فرزند شهید مدافع حرم است.
اعظم سالاری همسر شهید
خانم سالاری فصل آشنایی‌تان با شهید اسکندری چگونه رقم خورد؟
من و شهید با هم پسر خاله و دختر خاله بودیم. برای همین شناخت کافی داشتیم. من آن زمان 16 سال داشتم و بعد از خواستگاری و مراسمی که معمولاً وجود دارد، در نهایت اول خرداد سال 1360با هم ازدواج کردیم. سالگرد ازدواج ما با سالگرد شهادت ایشان یکی شده است که نمی‌دانم چه حکمتی دارد؟ حاصل ازدواج ما سه فرزند، دو دختر ویک پسر است. شهید اسکندری یک سال قبل از ازدواج با من، یعنی در سال 1359 در جبهه‌ها حضور پیدا کرده بودند. برای همین از همان ابتدای زندگی مشترکمان می‌دانستم زندگی با ایشان ورود به جهاد است. البته عبدالله در زمان مبارزات انقلابی هم فعالیت‌های زیادی داشت برای آگاهی مردم و دوستان نسبت به امام و آرمان‌های انقلاب همه تلاش خود را کرده بود. ایشان بعدها برایم تعریف کردند که آن ایام اعلامیه‌های امام را برای مردم می‌خوانده تا راه انقلاب به درستی و از زبان خود امام برای مردم تبیین شود.

زندگی با یک رزمنده آن هم در شرایط جنگی چطور بود؟
شهید در تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت. یکی از شرایط ازدواجشان با من نیز حضور مستمرشان در کارزار نبرد بود. من هم پذیرفتم. یک سالی نامزد بودیم. مراسم ازدواجمان هم خیلی ساده برگزار شد و خدا هم به من توفیق داد تا همراهی‌اش کردم. ما چهار سال از دوران جنگ تحمیلی را در اهواز بودیم. در تمام دوران مأموریت ایشان و جابه‌جایی‌هایی که به شهر‌های مختلف داشتند من هم در کنارشان بودم وخدا را شاکرم که سهمی در مجاهدت‌های ایشان داشته‌ام. ایشان شخص خیلی وارسته‌ای بودند. من بعد از ازدواج ایشان را بهتر شناختم و به این نتیجه رسیدم که همسرم فردی وارسته و خدایی است و با بقیه فرق دارد. از همان زمان تصمیم گرفتم هر طوری که ایشان می‌خواهند باشم. نمی‌دانم تا چه حد موفق بودم. خداوند هم یاری کرد که در این مسیر با ایشان همراه باشم. از لحاظ عشق، اخلاق، ایمان و دینداری زندگی ما در میان آشنایان و بستگان سرآمد بود. این را هم بگویم که شهید اسکندری تنها یک هفته بعد از ازدواج راهی مناطق عملیاتی شدند. من نامه‌های ایشان را که از جبهه برایم می‌فرستاد، نگه داشته‌ام. نامه‌های بامحبت که همه را بایگانی کرده‌ام. او در نامه‌هایش به ما دلگرمی و امیدواری می‌داد. جنگ که تمام شد نگرانی ایشان جاماندن از قافله شهدا بود. همیشه یک دلواپسی داشتند که از دوستان شهیدشان جامانده‌اند. در مدت حضور ایشان در جنگ من و مادر شهید در ستاد پشتیبانی جنگ فعالیت داشتیم. مادر ایشان خیلی فعال بودند، از پختن نان بگیرید تا بافتن پلیور برای رزمندگان اسلام هر آنچه در توان داشتیم انجام می‌دادیم. سردار مدت 84 ماه در جنگ و جبهه حضور داشتند. در این مدت 9 بار مجروح شدند و 25 درصد جانبازی داشتند.

شهید اسکندری چه مسئولیت‌هایی در دفاع مقدس داشتند؟
شهید در سال 1358 وارد سپاه شدند و در کردستان و مریوان حاضر بودند. اولین حضور ایشان در جبهه سوسنگرد بود. همسرم همرزم سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بودند. سردار اسکندری در مدت حضورشان در جبهه‌ها تک‌تیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و... بودند. در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار بودند. در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر 8 جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی بودند و در عملیات‌های کربلای 1، 3، 4، 5 و 8 رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید در عملیات والفجر 10 جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیت‌المقدس4 فرماندهی تیپ مهندسی را بر عهده داشتند. از دیگر مسئولیت‌های ایشان، فرماندهی مهندسی رزمی 46 امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ 46 امام هادی(ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ 42 قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود. همسرم در عرصه‌های سازندگی هم فعالیت داشتند که در احداث سد کرخه احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرح‌های سد و بسیاری دیگر از فعالیت‌های جهادی سهیم بودند. طی سال‌های جنگ نیز کمتر فرصت می‌کرد به ما سربزند و مرتب در مناطق عملیاتی بودند.

بعد از اتمام دفاع مقدس و فراغت از جنگ، جبران نبودن‌های ایشان شد؟
در پایان جنگ و همزمان با قبول قطعنامه من و دو دخترم در اهواز زندگی می‌کردیم. پیشتر هم که اهواز در محاصره بود، در آنجا بودیم و تا آنجا که می‌توانستیم در ستاد پشتیبانی جنگ همسران و فرزندان ایران اسلامی را یاری می‌کردیم. بعد از پایان جنگ سردار دو سالی در منطقه فعالیت داشتند اما بعد به شیراز آمدیم. مسئولیت‌های زیادی به ایشان واگذار شد. در پنج سال اخیر ایشان مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران شیراز را بر عهده داشتند. شهید خیلی با خانواده شهدا و جانبازان مأنوس شده بودند تا آنجا که می‌توانستند در رفع مشکلات و مسائل آنها کوشش می‌کردند. صبر، خوشرویی و متانت ایشان زبانزد بود خیلی تحمل داشتند. ابتدا هم این مسئولیت را نمی‌پذیرفتند و نگران بودند نکند نتوانند حق مسئولیت را ادا کنند.
از دوران حضورشان در بنیاد شهید شیراز بگویید.
وقتی این پست به ایشان پیشنهاد شد، خیلی طول کشید تا همسرم این مسئولیت را بپذیرد اما وقتی که قبول کرد، خیلی تلاش کرد تا خدایی ناکرده در این مسئولیت کوتاهی نداشته باشد. خوب به خاطر دارم، ساعت 11 تا 12 شب سر کار بودند. یک بار به ایشان گفتم آقا اگر شما یک مقدار از کارتان کم کنید و استراحت کنید، بهتر است. روح سالم و جسم سالم خیلی بهتر کار می‌کند. اما ایشان با همان مهربانی و لبخند همیشگی‌شان گفتند: این مسئولیت زمان محدودی به من واگذار شده است، فرصت من برای استراحت خیلی کم است. نمی‌خواهم شرمنده شهدا باشم. می‌خواهم در روز حساب و کتاب جوابگوی کسی نباشم. شاید در طول یکی دو ساعت اگر خداوند یاری کند، بتوانم گره از کار کسی باز کنم. دیدار با خانواده شهدایشان هر پنج‌شنبه بود که من هم در این دیدار‌ها شرکت می‌کردم. ایشان من را همسر شهید معرفی می‌کردند و وقتی از ایشان می‌پرسیدم که چرا ؟در پاسخ من می‌گفتند: شما همسر شهید آینده هستید.

دغدغه ایشان در پست ریاست بنیاد شهید شیراز که قاعدتاً با خانواده شهدا و ایثارگران سر و کار داشتند، چه بود؟
اتفاقاً در یک مصاحبه تلویزیونی از سردار اسکندری همین سؤال را پرسیدند ایشان هم در پاسخ گفتند: سخت‌ترین و تلخ‌ترین دغدغه و نگرانی من زمانی است که یک ایثارگر یا یک فرزند شهید یا پدر و مادر شهید به بنیاد مراجعه کنند و خواسته‌ای داشته باشند که من به عنوان مسئول نتوانم آن خواسته را برآورده کنم. آن زمان برایم دشوار خواهد بود. برکات معنوی خدمات ایشان به خانواده شهدا را من به عینه در زندگی شخصی‌ام دیده بودم. ایشان الفتی خاص با خانواده شهدا داشتند.

از مأموریت آخرشان و حضور در جمع مدافعان حرم بگویید.
کمی قبل از اعزامشان به سوریه به من گفتند که احتمالاً سفری به لبنان داشته باشند. من هم ساک ایشان را آماده کرده بودم. مأموریت‌های ایشان همیشگی بود اما این بار همه چیز رنگ و شکلی دیگر داشت. کمی بعد یعنی نزدیک مراسم اعتکاف بود که به من گفتند دوست دارند در این اعتکاف شرکت کنند و بعد راهی شوند. هنوز دستور اعزام ایشان صادر نشده بود که شهید به مراسم اعتکاف رفتند. روز دوازدهم ماه رجب سال 1393 بود، خیلی خوشحال بود که می‌تواند در اعتکاف شرکت کند. زمانی که در اعتکاف بودند، دلتنگشان می‌شدم و چند باری گوشی را بر داشتم تا زنگ بزنم،  اما پشیمان شدم گفتم مزاحم نشوم.
بعد از بازگشت به من گفتند که سفر ایشان به لبنان نیست. بلکه ایشان باید راهی سوریه شوند. من هیچ حرفی به نشانه اعتراض نزدم. چون اصولاً هرگز روی حرف‌ها و تصمیمات ایشان حرفی نمی‌زدم. من همسرم را کامل قبول داشتم و هر تصمیمی که در طول 33سال زندگی گرفته بودند من هم همراهی‌شان می‌کردم. دو سه روز بعد از اعتکاف بود که صبح زود از خانه خارج شدند. یک ساعت بعد تماس گرفتند و به من گفتند: ساک من را آماده کن می‌خواهم به تهران بروم. به خانه آمدند ساکشان را برداشتند من هم همراهشان تا فرودگاه رفتم. بچه‌ها هم همراه ما بودند. در مسیر تا فرودگاه دائم ذکر می‌گفتند و من می‌خواستم حرف بزنم اما ایشان در حال ذکر بودند نگاهشان می‌کردم و دیدم در حال و هوای خودشان هستند. برای همین حرفی نزدم. زمان خداحافظی در فرودگاه به ایشان گفتم: کی بر می‌گردید؟ گفتند: دو ماه دیگر. گفتم: نه، من تاب نمی‌آورم؛ شما دو هفته دیگر یک سری به من بزنید بعد بروید، گفتند: ببینم خدا چه می‌خواهد. به ایشان گفتم: اگر بگویم هرروز با من تماس بگیرید برایتان مشکل خواهد بود اما از شما خواهش می‌کنم یک روز در میان با من تماس بگیرید. گفتند: حتماً.
می‌دانستم این رفتن با همه رفتن‌های این چند ساله تفاوت دارد. دل من هم با او رفت. خاطرات زمان جنگ یادم می‌آمد و... اما خودم را دلداری می‌دادم که اتفاقی نمی‌افتد... رفتند و ساعت 4 و 20 دقیقه همان روز پیام دادند «با توکل بر خدا من پریدم. »
طبق وعده یک روز درمیان با من حرف زدند. درست شب قبل شهادت زنگ زدند و با تک تک بچه‌ها صحبت کردند. فردای آن روز که با من صحبت کردند گفتند من سوریه هستم. به خانواده‌ام هم بگویید، روزی که خبر شهادت ایشان را به ما دادند خواهر‌ها و برادرهایش نمی‌دانستند که ایشان کجا رفته‌اند.
آخرین جمله ایشان را همیشه به یاد دارم، در همان تماس آخر به من گفت تصدقت شوم برایم دعا کن، اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند. من با خنده گفتم: دوستانت می‌خندند !گفت اشکال ندارد بگذار بخندند. آخرین جمله ایشان به من همین بود؛«تصدقت شوم برایم دعا کن.»

چگونه از نحوه شهادت ایشان مطلع شدید ؟
از طریق یکی از دوستان متوجه شدیم که با پسرم تماس گرفته بودند. من از پسرم خواستم تا به خواهرهایش حرفی نزند. دو روز تحمل کردیم و به دخترها چیزی نگفتیم. روز سوم بود که از صحت خبر شهادت همسرم مطمئن شدیم، به دخترها هم گفتیم. همان لحظه من دعا کردم که خدایا یک صبر زینبی به من عطا کن. خدا می‌داند از آن لحظه به بعد خدا به من آرامشی داد تا بچه‌ها را آرام کنم. مردم و فامیل و دوستان نگران بودند و ناراحت اما وقتی آرامش من را می‌دیدند آرام می‌شدند و من این را از برکت وجود خانم زینب(س) می‌دانم. عکس‌های شهادت همسرم را هم با بچه‌ها همان شب نگاه کردم. آن لحظه فرموده خانم حضرت زینب‌(س) در ذهنم تداعی شد که: ما رایت الا جمیلا. خدا را شاهد می‌گیرم مصداق جمله ایشان در وجود من متبلور شد. من غیر زیبایی چیزی ندیدم. بچه‌ها خوشحالند که پدر به آرزویشان رسید.
امروز که 10 ماهی از شهادت همسرم می‌گذرد تنها فراق از ایشان است که کمی من را آزار می‌دهد و دلتنگ می‌شوم. اما همین که فکر می‌کنم، ایشان به آرزویش رسیده آرام می‌شوم. این جمله همیشه ذکر زبانشان بود که از خداوند می‌خواهم که سرنوشت من را به بهترین نحو رقم بزند. بارها این جمله را گفتند و خداوند هم دعایشان را مستجاب کرد. دل نوشته‌های خیلی زیبایی از ایشان برای من به یادگار مانده است، که خواندنشان آرامم می‌کند.
علیرضا اسکندری فرزند شهید اسکندری

از آخرین دیدار و لحظات وداع با پدر برایمان بگویید.
آن روز به همراه خانواده برای بدرقه پدر به فرودگاه رفتیم. دو ساعتی تا پرواز زمان داشتیم. پدر بی‌صبرانه منتظر پرواز به سمت تهران بودند. در نهایت لحظه وداع فرا رسید. قبل از اینکه پدر سوار هواپیما شوند، چند قدمی به سمت من آمدند و کارت شناسایی سپاهشان را به من دادند و گفتند: این را بگیر. دیگر نیازی به این ندارم. پدر دست روی شانه‌های من گذاشتند و گفتند: از این به بعد شما مراقب خانواده باش.  یک هفته‌ای در سوریه بودند تا اینکه اول خرداد ماه 1393 در اوج دلدادگی به معبود به آرزوی قلبی خود که سال‌ها در راه رسیدن به آن مجاهدت می‌کردند، یعنی شهادت رسیدند.

از نحوه شهادت سردار اسکندری در رسانه‌ها و فضاهای مجازی عکس‌هایی منتشر شد که شاید دیدن آن دل هر مسلمانی را می‌لرزاند، شما که فرزند شهید بودید چگونه مطلع شدید؟دیدن این تصاویر شما را اذیت نمی‌کرد؟
پدر اول خردادماه به شهادت رسیده بود. خبر شهادت را در عید مبعث به ما دادند. قبل از شنیدن خبر شهادت، همکاران پدر تماس می‌گرفتند و این تماس‌ها ما را کمی مشکوک کرد. بعد هم یکی از دوستان با من تماس گرفت که من شنیده‌ام پدرتان به شهادت رسیده است. از ما خواستند تا خواهر و مادرم به اینترنت دسترسی نداشته باشند تا تصاویر شهادت بابا را ببینند. همان شب عکسی در سایت‌ها منتشر شد که پیکر ایشان با لباس رزمشان بود و سر از بدن جدا شده بود که خاکی و زخمی و خونی بود. من از لباس و. . . سر پدر را شناختم.
ما اینگونه از شهادت پدر مطلع شدیم. اولین مراسم ایشان با روز پاسدار ولادت امام حسین(ع)‌ همسو شد. شهادت پدرم پاداش کار‌ها و مجاهدت‌هایی بود که با نیت الهی و برای رضای خدا در طول 36 سال انجام داده بود.

گویی چندی پیش با امام خامنه‌ای دیداری داشته‌اید، مایلیم از آن دیدار برایمان بفرمایید‌؟
بعد از شهادت پدر پیکر ایشان به ما بازگردانده نشد. اما صحبت‌هایی بود که با مبادله اسیر، یا پرداخت هزینه‌ای بتوانیم پیکر پدر را بازپس بگیریم. اما ما به مادرمان گفتیم که مادر جان به کسانی که می‌خواهند پیکر پدر را بازگردانند، بگویید ما راضی نیستیم که یک ریالی از پول بیت‌المال صرف این گروه خبیث شود. حتی یک اسیر هم نباید آزاد شود. پدر رفته بود تا آنها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا داده‌ایم، توقعی نداریم و حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیت‌المال هزینه شود. زیرا هر اقدامی کمک به آنها محسوب می‌شود.  مدتی بعد شهادت زیارت نایب امام زمان( عج) روزی خانواده‌مان شد. در این دیدار مادر، این روایت را برای آقا بازگو کردند، آقا بسیار مسرور شدند و فرمودند: آفرین به این روحیه بچه‌ها، آفرین به این استقامت. خیلی ما را مورد تشویق قرار دادند.
بعد هم آقا از وضعیت تحصیلی وکاری ما پرسیدند. بعد هم رهبر از حماسه‌آفرینی مدافعین حرم و دفاع از حرم شریف حضرت زینب (س) برایمان صحبت کردند. بیانات رهبر، آرامشی خاص به ما داد. این دیدار صمیمانه با رهبر انقلاب، خاطره‌ای شد که تا همیشه در ذهنمان باقی خواهد ماند. جهاد پدر و شهدای کشورمان همچنان ادامه خواهد داشت. این چراغ تا زمانی که روحیه ایثار‌گری پا بر جاست هرگز خاموش نخواهد شد.
نویسنده : صغری خیل فرهنگ 


  
  
امسال پنج فیلم «رخ دیوانه» ابوالحسن داوودی، «ایران برگر» مسعود جعفری‌جوزانی، «استراحت مطلق» عبدالرضا کاهانی، «طعم شیرین خیال» کمال تبریزی و «روباه» بهروز افخمی برای اکران نوروز انتخاب شدند. بنابر آنچه در گزارش‌های متعدد چند هفته گذشته آمده است، میزان فروش سه هفته‌ای نوروزی امسال نسبت به مدت مشابه سال قبل افت حدود 50 درصدی را تجربه کرده است. «ایران برگر» که عنوان نخست جدول اکران و پرفروش‌ترین فیلم روزهای نوروز را با فروش یک میلیارد تومانی به خود اختصاص داده بود؛ در یک هفته اخیر هم توانسته با ادامه روند صعودی و فروش بالا و قابل توجه چند وقت اخیرش، گیشه‌اش را به رقم 2 میلیارد تومان نزدیک کند و همچنان در صدر جدول پرفروش‌ترین فیلم‌های اکران نوروزی قرار دارد. البته در این میان فیلم «رخ دیوانه» ابوالحسن داوودی نیز با حدود یک میلیارد و 200 میلیون تومان فروش در رتبه دوم و فیلم «استراحت مطلق» عبدالرضا کاهانی نیز در پله سوم قرار دارد.
 فیلم سینمایی «ایران برگر» جدیدترین اثر سینمایی «مسعود جعفری جوزانی» است که هم اکنون در قالب طرح اکران نوروزی در سینما بهمن ملایر نیز همانند سایر سینماهای کشور روی پرده رفته است. این فیلم پنج شنبه شب هفته گذشته، یک شب به یادماندنی و بی‌نظیر را پشت سرگذاشت به‌طوری که تمام صندلی‌های این سینما، مملو از جمعیت بود تا جایی که تعدادی از تماشاگران مجبور شدند به دلیل کمبود جا و صندلی روی پله‌های راهرو یا حتی روی زمین بنشینند. در واقع حضور این تعداد از تماشاگران در این سینما بی‌سابقه بوده و با این استقبال و دیدن فیلمی که با گویش آنها ساخته شده است، رکورد تعداد حضور تماشاگر از یک فیلم در شهرستان ملایر شکسته شد.  با تمام این تفاسیر و به رغم رکوردهایی که فیلم «ایران برگر» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی در حال شکستن و پشت سرگذاشتن آنها است، این فیلم در جریان برپایی جشنواره سی و سوم فیلم فجر و در بخش آرای مردمی مورد بی‌مهری مسئولان خانه سینما که مسئولیت جمع‌آوری، صیانت و اعلام آرای مردمی را بر عهده داشتند؛ قرار گرفت! در این جشنواره فیلمی مانند «ایران برگر» که اتفاقاً دست اندرکاران جشنواره مرتباً درباره سانس‌های فوق‌العاده آن خبررسانی می‌کردند و هر روز خبری از حجم استقبال قابل توجه مخاطبان در روز و شب گذشته جشنواره اعلام می‌شد، جایی در میان سه فیلم برتر آرای مردمی که از جانب خانه سینما اعلام شد، نداشت و همین مسئله باعث ایجاد شک و شبهه‌های زیادی درباره صحت و سقم اخبار این آرا و احتمال دستکاری کردن آنها به گوش می‌رسید. نهایتاً در جشنواره سی و سوم این فیلم «رخ دیوانه» بود که عنوان فیلم مردمی جشنواره را از آن خود کرد و به دنبال آن نیز«عصر یخبندان» و«کوچه بی‌نام» قرار گرفتند، با این حال هیچ نامی از «ایران برگر» در هیچ کجای این فهرست نبود. حال امروز اگر آمار فروش نوروزی و اختلاف بیش از نیم میلیارد تومانی را که میان رقم فروش «ایران برگر» و «رخ دیوانه» وجود دارد مجدداً ملاک نظر قرار بدهیم، باز هم شک و شبهه‌ها درباره آرای مردمی خانه سینما بیشتر از قبل می‌شود. چه اینکه «ایران برگر» تا به امروز رقم فروش بیش از 2 میلیارد تومان را تجربه کرده است و این در حالی است که در همین بازه زمانی فیلم «رخ دیوانه» فروشی حدود یک میلیارد و نیم داشته است.
از سوی دیگر اختلاف فروش نیم میلیارد تومانی بین این دو فیلم در شرایطی رخ داده است که «رخ دیوانه» تقریباً از همان ابتدای اکران عمومی‌اش، تیزرهای تلویزیونی فراوانی داشته است اما «ایران برگر» تمام یک هفته اول نوروز را بدون تیزر روی پرده بوده است. حالا این اختلاف فروش را بگذارید کنار آرای مردمی(!) که خانه سینما در جشنواره سی و سوم اعلام کرد و لیستی که نام «ایران برگر» حتی در میان پنج فیلم اول آن هم دیده نشد. اما یک نکته اساسی درباره این فیلم و نگاه فیلمسازانی مثل جعفری جوزانی اینکه در برهه زمانی و شرایطی که در آن قرار داریم، فیلمسازان با ساخت آثاری که در آنها به احتمال تقابل اندیشه‌ها و خواسته‌ها اشاره می‌کنند تا از اعوجاجات و انحرافات احتمالی در مسیر حرکت کلی جامعه ضمن تذکار و انذار، جلوگیری به عمل بیاورند. به کلام دیگر فیلمساز و اثرش باید به عنوان دیده‌بان عمل کرده و راه‌حل و درمان هر پیشامد و اتفاقی را پیش از وقوع اندیشه کنند و آثارشان مصداق نوشدارو بعد از مرگ سهراب نباشد.
نویسنده : مصطفی شاه‌کرمی 

  
  
رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیانات هفته گذشته خود به مسئله‌ای اشاره کردند که سبب تحلیل‌های گوناگونی، چه در عرصه مطبوعات داخلی و چه در عرصه رسانه‌های بین‌المللی شد و زمینه‌ای را برای مطرح شدن یک بحث قدیمی در فضای تحلیلی کارشناسان و صاحب نظران فراهم کرد.
حضرت آیت الله خامنه‌ای در بیانات خود در جمع مداحان اهل بیت با اشاره به سوابق ناخوشایند امریکا ‌ نزد ملت ایران فرمودند: مذاکرات درخصوص موضوع هسته‌ای یک تجربه است. اگر طرف مقابل از کج تابی‌های خود دست بردارد، این تجربه را می‌توان در مسائل دیگر ادامه داد اما اگر طرف مقابل به کج تابی‌های خود ادامه دهد، تجربه قبلی ما در بی‌اعتمادی به امریکا تقویت خواهد شد.
این سخنان صرف نظر از اینکه می‌تواند راهی را در مقابل امریکا برای عمل به تعهدات هسته‌ای خود و ادامه همکاری در سایر پرونده‌های مرتبط با حوزه‌های تحت نفوذ ایران باز کند، اما در کنار این اشاره‌ای به یک تجربه قدیمی ملت ایران در رابطه با این کشور دارد و آن هم عهد شکنی‌هایی که مرتبا در موارد گوناگون از سوی امریکایی‌ها رخ داده است و همین مسئله بی‌اعتمادی ایرانیان را به وعده‌های امریکا تشدید خواهد کرد.
صرف نظر از این تجربه مستقیم ملت ایران از خلف وعده مقامات امریکایی‌ها به کودتای امریکایی در 28 مرداد ماه سال 1332 باز می‌گردد، اما پس از انقلاب اسلامی و به رغم اینکه بارها و بارها به پیشنهاد امریکایی‌ها و با حسن نیت ایران تفاهماتی انجام شد، با این حال همواره این طرف مقابل بوده است که از عمل به تعهدات مسلم خود سرباز می‌زند.
این نوشتار نگاهی کوتاه به همین عهد شکنی‌ها دارد که سابقه‌ای نامطلوب از امریکا را در ذهن ایرانی‌ها حک کرده است.
 
  سلاح‌هایی که به ایران نرسید
صرف نظر از تصرف سفارت امریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام‌ و مذاکرات الجزایر که در نهایت به آزادی دیپلمات‌های امریکایی و آزادی بخشی از اموال بلوکه شده ایران در بانک‌های امریکایی انجامید، قضیه مک فارلین دومین ارتباطی  است که با واسطه بین ایران و امریکا برقرار می‌شود.
قضیه مک فارلین که عملاً می‌توان آن را یک معامله عنوان کرد، مجموعه‌ای از معاملات و البته گفت وگوهای پنهانی بود که توسط رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رونالد ریگان رئیس‌جمهور امریکا ساماندهی شده بود و اهداف مختلفی را دنبال می‌کرد.
در گزارش کمیسیون تاور در این باره برقراری    ارتباط ارتباط با جانشینان بالقوه حضرت امام(ره) مهم‌ترین هدف این ماجرا ذکر شده بود، اما در نهایت این گفت و گوها به یک معامله تسلیحاتی بین ایران و امریکا برای تأمین هزینه شورشیان کنترا در خاک السالوادور تقلیل یافت. در نهایت مقامات جمهوری اسلامی با حسن نیت تمام پیشنهاد امریکایی‌ها در زمینه معامله تسلیحاتی را پذیرا شدند، اما در ادامه خلف وعده‌های امریکایی‌ها نیز آغاز شد.
مهم‌ترین مسئله‌ای که برای ایرانی‌ها در این معامله اهمیت داشت، تحویل به موقع تسلیحات امریکایی به ایران بود، اما نه تنها مقامات امریکایی در این باره علاقه کمتری نشان می‌دادند بلکه برقراری رابطه مستقیم سیاسی را برای برخی مذاکرات ترجیح می‌دهند.
در نهایت با سفر ناموفق مک فارلین به تهران فروش تسلیحات به ایران قطع شد و برخی هزینه‌های پرداخت شده توسط ایران بی‌پاسخ باقی ماند. در نهایت با افشای کمک امریکایی‌ها به کنتراها جنجال عظیمی به وجود آمد که تا استعفای رونالد یگان رئیس‌جمهور ایالات متحده امریکا هم پیش رفت و در ایران هم با تدبیر حضرت امام (ره) این ماجرا تبدیل به ماجرایی برای رسوا‌سازی بیشتر امریکایی‌ها شد.

    آزادی‌های بی‌پاسخ
شاید کمتر کسی بداند که امریکایی‌ها اواخر دهه 80 میلادی تا یک قدمی ارتباط با ایران پیش آمدند و با وجود تعهدات وسیع برای برقراری ارتباط باز هم به سمت تحریم و تهدید نظامی پیش رفتند.
سرچشمه این برقراری ارتباط نیز به آنجا باز می‌گشت که به دلیل شرایط جنگی در کشور لبنان برخی از امریکایی‌ها از سوی گروه‌های مسلح لبنانی به گروگان گرفته شده بودند و دستگاه‌های اطلاعاتی امریکا عملاً در تلاش برای آزادی آنان تقریبا ناموفق مانده بودند.
در این میان امریکایی‌ها دست نیاز به سوی ایران دراز کردند و خواستار همکاری برای عادی‌سازی روابط بین دو کشور شدند. تحلیل امریکایی‌ها در این میان این بود که پایان جنگ و اقتصاد آسیب دیده ایران فرصت مناسبی است تا با اعطای برخی امتیازات اقتصادی زمینه برای استفاده از نفوذ منطقه‌ای ایران فراهم شود.
سرپل برقراری چنین روابطی نیز تلاش برای آزاد‌سازی گروگان‌های امریکایی تعریف شده بود تا زمینه برای سایر اقدامات از سوی دو طرف فراهم شود. در این میان ایران با حسن نیت تلاش برای آزادی گروگان‌های امریکایی آغاز شد و در پی آن تمام گروگان‌های امریکایی از بند گروه‌های لبنانی با وساطت ایران آزاد شدند.
در این میان بلافاصله پس از آزادی آخرین گروگان‌های امریکایی بلافاصله لحن مقامات امریکایی به تندی گرایش پیدا کرد و ایران متهم به انجام عملیات‌های تروریستی در سطح منطقه شد. بعد‌ها گرت پورتر در کتاب خود با عنوان بحران ساختگی به این مسئله اشاره کرد که امریکا در آن زمان به دنبال دشمنی خیالی برای جایگزینی با اتحاد شوروی بود و در این میان ایران گزینه‌ای وسوسه‌انگیز برای تحقق این دشمن‌خیالی بود.
رابرت گیتس که در آن زمان مشاور امنیت ملی امریکا بود، با فشار به تحلیلگران سیا فضایی را فراهم کرد تا ایران به عنوان یک تهدید به شورای امنیت ملی امریکا معرفی شود.
در نهایت ایران پاسخ درخوری را از این همکاری دریافت نکرد و فشار بر ایران بعد‌ها با تصویب قانون داماتو و جلوگیری از سرمایه‌گذاری نفتی ایران ادامه پیدا کرد و آزادی گروگان‌های امریکایی نیز پاسخی دریافت نکرد.

   در محور شرارت
امریکایی‌ها بدعهدی دیگری دارند که شاید در ذهن ایرانی‌ها بسیار زنده‌تر از سایر موارد و آن هم قرار دادن ایرانی‌ها در محور شرارت از سوی جورج بوش پسر رئیس‌جمهور سابق امریکا باشد.
پس از حادثه یازدهم سپتامبر افغانستان و حکومت طالبان اولین کشوری بود که مورد تهاجم امریکایی‌ها قرار گرفت. در آن زمان ایران و پاکستان به عنوان دو کشوری که نقش حیاتی در این کشور ایفا می‌کردند، مد نظر امریکا قرار گرفتند. با وجودی که ایرانی‌ها خاطره ناخوشایندی از تجربیات قبلی خود داشتند، اما با هم به همکاری در این باره با امریکایی پرداختند.
سقوط دولت طالبان، همکاری ائتلاف شمال با امریکایی‌ها برای تصرف کابل و همچنین تشکیل دولت قانونی در افغانستان تنها و تنها با همکاری ایران و امریکایی‌ها ممکن شد، اما  باز ایرانی‌ها بلافاصله پاسخی عجیب از امریکایی‌ها دریافت کردند.
جورج بوش در سخنرانی خود در کنگره امریکا ایران، عراق و کره شمالی را محور شرارت برای تمام دنیا خواند. این سخنان چیزی بیش از یک توهین تمام عیار به ایرانی‌ها بود و پس از همکاری وسیع با افغانستان یک تودهنی بزرگ برای هر خوش بین به امریکا محسوب می‌شد.
پس از آن نیز امریکا با حمله به عراق به محاصره نظامی ایران پرداخت و همچنین در بحث هسته‌ای به کارزار بین‌المللی تمام عیار علیه ایران اقدام کرد. تمام این اتفاقات به نهادینه شدن بدبینی علیه امریکا در نزدیک ایرانیان کمک وافری کرد.

    انتخاب با امریکایی‌ها‌ست!!!!
مذاکرات هسته‌ای بین ایران و کشورهای 1+5 به خصوص امریکایی‌ها کارزار دیگری است تا به ایران ثابت شود که می‌توان روی مذاکره با امریکایی‌ها و موافقنامه‌های احتمالی حساب کرد.
در این میان هرگونه بدقولی امریکایی‌ها به این مسئله منجر می‌شود که بار دیگر غیر قابل اعتماد بودن مقامات امریکایی به ایران ثابت شود و این به عهده مقامات امریکایی است تا بتوانند کدام راه را انتخاب کنند.
نویسنده : مهدی پورصفا 

  
  

مسلمانان سکوت جایز نیست!

شهادت مظلومانه 6 دانش آموز یمنی در حملات وحشیانه جنگنده های رژیم متجاوزسعودی به مدرسه السبطین را شدیدا محکوم نموده و حمایت خود را از مردم شیعه و بی دفاع یمن اعلام می داریم.

(الله اکبر الله اکبر الله اکبر)


94/1/20::: 9:18 ص
نظر()
  
  

مسلمانان سکوت جایز نیست!

عمل شنیع تجاوز ماموران وهابی آل سعود به زایران دانش آموز نوجوان ایرانی را شدیدا محکوم نموده و از مسئولین غیرتمند ایران اسلامی می خواهیم به پشتوانه ملت قهرمان و شهید پرورمان با تمام توان پیگیر این حادثه جنایتکارانه بوده و تا مجازات عاملان منحوس آن دست از تلاش و کار برندارند .

( الله اکبر الله کبر الله اکبر) 


  
  
<   <<   6   7   8   9      >